پرش به محتوا

عجم

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
استفاده از عبارت کشور عجم به معنی «کشور عجم‌ها (ایرانیان)» در نامهٔ از سلطان سلیم عثمانی به محمدشاه قاجار در ۱۸۳۹ میلادی

عَجَم واژه‌ای معرب است که در درازای تاریخ در معانی گوناگونی بکار رفته‌است. در زبان پارسی و در بسیاری از زبان‌ها از جمله زبان هندی و زبان اردو، به معنی ایرانی و فارسی بکار رفته‌است اما در زبان عربی به معنی فارس، ترک و زرتشتی و حتی شیعه و … هم بکار رفته‌است ولی امروزه در زبان عربی آن را همچون (مترادف) با غیرعرب بکار می‌برند. در زبان عربی به صورت‌های مختلف جمع بسته شده‌است مانند أعجم، أعجمون، الْأَعْجَمِینَ، أعاجم و عجمیون و مؤنث آن عجماء و به‌صورت فعل عَجَمَ و در قالب فاعلی و مفعولی هم صرف شده‌است.[۱][۲]

کاربرد و ریشهٔ واژهٔ عجم

[ویرایش]
بلاد عجم به معنی «کشور فارس (ایرانیان)» و خلیج عجم (خلیج فارس) در این نقشهٔ عثمانی دیده می‌شود

واژهٔ عجم در درازای تاریخ کاربردهای گوناگون و مفهوم مختلف داشته‌است. واژگان ابتدا معنی بسیط و ساده داشته‌اند ولی با گذشت زمان معنی و مفهوم‌های دیگری بر آن بار می‌شود؛ به ویژه وقتی واژه به زبان دیگر می‌رود. عجم هیچگاه به معنی گنگ بکار نرفته اما به معنی غیر فصیح بکار رفته‌است. در عربی به گنگ، بُکم و به کَر صُم می‌گویند (سوره بقرة آیهٔ ۱۸ صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعونَ). عجم ابتدا به پارس‌زبان‌ها گفته می‌شده، بعدها به ترک‌ها و دیگران هم گفته شده‌است و امروزه در ادبیات عرب، «عجم» در معنای غیرعرب بکار می‌رود. اما در دوره‌ای کوتاه واژه‌ای به‌شکل اعجمی ساختند و از آن مفهومی نو اختراع کردند یعنی افراد بیگانه، خارجی، دشمن عرب و ….

ریشه یابی و نظریه کلاسیک

[ویرایش]

نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه سامی از" ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است. و غیر عربی را گویند که عربی را به خوبی صحبت نمی‌کند. الزمخشری می‌نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس فارس یا ایرانی.

ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا رازی، که از بزرگ‌ترین واژه شناسان در سده چهارم بوده‌است در دو کتاب ارزشمند (المقائیس فی اللغه و مجمل اللغه) نخستین معنای «عجم» را تخم و دانه خرما و انگور و میوه‌هایی همانند انگور می‌داند؛ یعنی هسته و دانه هر چیز را عجم می‌نامد.

خوارزمی در کتاب مقدمه الادب می‌نویسد که «عجم»، دانه هر چیزی است. بدین علت به درخت خرمایی که از تخم خرما بروید، عجمه می‌گویند.

پیوند عجم با واژه کهن جم و اجم

[ویرایش]
نقشه ای قدیمی که محدوده عجم را در اراک، همدان، اصفهان و یزد نشان می‌دهد
  1. مرحوم «دکتر جواد برومند سعید» زبان‌شناس معاصر و عضو هیئت رئیسه گروه ادبیات ایرانی فرهنگستان ایران،

[۳] ، [۴] در مقاله «بررسی واژه اعجم در فصلنامه کرمان مرکز کرمان‌شناسی سال ۱۳۷۳ شماره ۱۳ و ۱۴ و در مقالات متعدد دیگر و در کتاب نوروزجمشید، استدلاهای خود برای ارتباط بین جم و اجم و عجم» را نوشته‌است او معتقد است واژه آل جم و اجم در ادبیات عربی و پارسی وجود داشته‌است.

  1. - کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان نوشته دکتر محمد عجم در صفحه ۲۲–۴۴ در فصل نام‌های ایران پرشیا و مُلک جم و بلاد عجم، نظر دکتر برومند را با اسناد جدید تر تأیید و ایرادات وارده بر آن را به‌دلایل متعدد رد نموده‌است و همسو با زبان شناسان معاصر که نظریه مکتب کلاسیک در زبان‌شناسی و ریشه‌شناسی را در بسیاری از موارد قابل نقد دانسته و نظرات جدیدی از جمله در مورد ریشه عجم دارند که به‌دلایل زیر عجم می‌تواند تغییر یافته یا معرب شده از «جم»، یم و اجم باشد.
  • الف: کاربرد فراوان آن در کتب و اشعار شاعران دوره جاهلی در دو عبارت مُلُوک عجم و مُلکِ عجم و آل جَم قابل کندوکاو است و نشان می‌دهد این واژه ابتدا معنی ساده ای داشته و به جم مربوط بوده ولی معنی‌های دیگری بعدها بر آن واژه بار شده‌است. در معرب سازی تغییرات مختلفی مانند حذف، اضافه و قلب حروف صورت می‌گیرد از جمله :

.[۳]

  1. - حرف "اً در اجم. * در معربات اضافه شدن حرف به‌ویژه" اً بسیار رایج است مانند اصفهان معرب شده از سپاهان - اسکرجه از واژه سکرچه - اقلیم از کلیمت که (ا) به آن اضافه شده‌است. الف زاید یا اضافی در زبان عربی به‌ویژه در معرب سازی مرسوم است که ممکن است از ال تعریف یا بخاطر راحتی و زیبایی بیان اضافه شده باشد.
  2. - تبدیل "اً به "ع": در معرب سازی و در زبان عربی بسیار رایج است مانند: واژه فارسی"یار" و "ایار که به عیار تبدیل و معرب شده یا اتر که به عطر - اسغلان که به عسقلان- ابکری یا آبگری که به عبقری - اتیک که به عتیق - ایلام به اعیلام - اسکر به عسکر (از واژه لشکر) - ایشک به عشق - انکر و عنکر معرب شده از لنگر - عروس معرب شده از اروس اسطوره عشق و آرزو و اشتیاق، واژه (تاب تاب همبازی) که در چرخش لهجه ای به تاب تاب عباسی قلب یا معرب شده‌اند. همچنین گفته شده که عقاب (نوعی شاهین) واژه معرب است اگر عقاب معرب باشد اصل آن اوغاب بوده‌است که به عقاب تبدیل و قلب شده‌است در خراسان به عقاب، اغاب و هغاب می‌گفته‌اند. از این نمونه‌ها بسیار فراوان است.
  3. - اضافه کردن حرف ع": در معربات سابقه دارد به‌طور نمونه در معرب سازی پونه که شده‌است نعناع و دو تا ع اضافه شده‌است در لعاب که از لآب معرب شده یا در عنکر و انکر که از لنگر معرب شده‌است.
  4. - "ال" تعریف نیز می‌تواند با حذف ل یا حذف "اً صورت گیرد و بیشتر با حذف لام صورت می‌گیرد چون طبق قاعده ال در حروف قمری بدون ل تلفظ می‌شود. که هر دو شکل آن باز هم در زبان عربی مرسوم است.
  5. . تبدیل شدن ل" به ع" در معربات: ایرادی که گرفته‌اند این است که ل" در آل جم (قوم جم) نمی‌تواند در انتقال شفاهی و لغوی به اجم تبدیل شوداما نمونه‌های بسیار زیادی از تبدیل ل به ع وجود دارد. به‌طور نمونه می‌توان از تبدیل شدن ل در زبان عربی به ع به واژه لشکر و معرب شده آن عسکر و واژه عربی عنکر که از لنگر معرب شده‌است اشاره نمود اشاره نمود . [parssea.org/?p=6241].[۴]
  6. دیگر از گواه‌ها بر اینکه اعراب دوره صدر اسلام جم و مُلُوک اجم (شاهان ایرانی) را به خوبی می‌شناخته‌اند شاعران سبعه هست که همگی در اشعار خود از اینگونه واژه‌ها همانند ملوک عجم بارها نام برده‌اند. از جمله آنها افراد معروفی همانند: عنترة بن شداد، زهیر بن ابی سلمی، لبید بن ربیعه عامری، عنترة بن شداد، اعشی، نضربن حارث را می‌توان نام برد.
  7. گواه دیگر اعشی از شاعران طبقهٔ یکم دوران جاهلی که حضور وافر در بارگاه‌های ملوک عرب و ملوک عجم داشته، وی و دیگر شعرای دوره جاهلی یا اوایل اسلام در اشعار خود بارها از ملوک عجم و ملک عجم و الاعاجم نام برده و در آن زمان عرب در جایگاهی نبوده‌است که قصد فخر فروشی و تحقیر ایرانیان بنماید بلکه در اشعار آن دوره تکریم وجود دارد. مانند شعر" او "عاتقا من اذرعات معتقا - مما تعتقه ملوک الاعجم. غدا یمر الاعاجم من یدی و …

.[۵] بر اساس تفسیر الضحاک در صدر اسلام به ایرانیان عجمی می‌گفتند کما اینکه کلمه عجمی در سوره نحل آیه ۱۰۳در اشاره به سلمان فارسی بکار برده شده‌است. [۵] نزد اعراب قبل از اسلام داستانهای "جم و جمشید و شاهان عجم (پارس) شناخته شده بود. بطوریکه علاوه بر اشعار شعرا یکی از چهره‌های سرشناس عرب نضربن حارث کتابی در مورد داستانهای ملوک عجم و از جمله رستم و فریدون و جم نوشت و انرا به تازه مسلمانان عرضه کرد و با آن به مقابله با بیانات پیامبر اسلام برخاست. زبان پارسی که به‌صورت رسمی در ایران به نام «پارسی» و «فارسی»، در افغانستان به نام‌های پارسی و دری، در تاجیکستان به نام تاجیکی، و در ازبکستان به نام «فارسی» مشهور است، فارسی در بحرین «عجمی» و در کویت «عَیَمی» اَیَمی نام دارد. برابر با کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان صفحه ۲۲–۴۴ نام‌های کشور ایران و نام زبان فارسی در ادبیات عرب، با واژه جم و اَجَم (عجم)و پارس پیوند دارد. در عربی کلاسیک، به‌ویژه در سده‌های نخستِ دورهٔ اسلامی، به زبان پارسی «لسان العجم» یعنی (زبان عجم)، و به مردمان ایرانی «عجمی» و عجمو و به کشور ایران مُلکِ عَجم یا بلاد عجم می‌گفتند.[۶] برای نمونه در تفسیر الضحاک آمده‌است منظور قرآن از «عجمی»، سلمان فارسی است.[۷] .[۸]

در زبان عربی قبل از اسلام و در صدر اسلام به ایرانیان یعنی قلمرو فرهنگی ساسانیان یا ایران بزرگ، عجم می‌گفتند اما بعدها دو یا سه قرن بعد در ادبیات عربی عبارت فارس و فرس به تقلید از اروپائیان رایج شد. (در طول تاریخ به بسیاری از واژگان معنی‌های مختلفی بار می‌شود و تلفظ‌های مختلفی نیز پیدا می‌کنند به ویژه در انتقال شفاهی یا کتبی از یک زبان به زبان و فرهنگ دیگر واژگان می‌توانند در معنی - در مفهوم - در تلفظ به دلایل متعددی تغییر کنند. یک علت این است که بعضی از زبان‌ها واژگانی را ندارند (گچپژ در عربی) یا بعضی آواها را به گونه دیگری تلفظ می‌کنند مثلاً ش را س تلفظ می‌کنند. ه را خ و … (نمونه Benjamin - بنیامین- بنخامین- بنهامین. یاسمین - جاسمین - خاسمین - جاشمین - یاکوپ- جاکوپ - خاکوپ - هاکوپ- یعقوب. خوان - جوان - حوان - یوان. خوبی- جوبی- هوبی- خوبا- جوبا- جوبلیشن- خلدون- کلدون- هالدون- یلدون) جم نیز طبق این قاعده معنی‌ها و مفهوم‌های متعددی گرفته‌است می‌دانیم که اول اسامی جامدات و ضروریات ابداع شده و بعد صفت‌ها و اسم معنی به وجود آمده (به‌طور نمونه اول «سیب» و بعد صفت سیبا و زیبا درست شده‌است. هلو اسم میوه است ولی بعد برای صفت به معنی زیبا و شیرین هم بکار رفته‌است. عسل نام شهد است ولی امروزه معنی‌های متعددی بر آن بار شده. جان یعنی بدن ولی بعدها ده‌ها صفت و اسم مختلف از آن گرفته شده مانند جانم یعنی عزیزم و …)نام یکی از مشهورترین پادشاهان یا پیامبران استوره ای ایران نیز با یم پیوند دارد.[۹] ] طبق قاعده زبان عرب جم دو حرفی است و حتماً باید به ثلاثی تبدیل شود. از طرفی به اسم جم الزاماً ال اضافه می‌شود به صورت الجم. اما چون ج در «جم» اگرچه از حروف قمری است (ا ـ ب ـ ج ـ ح ـ خ ـ ع ـ غ ـ ف ـ ق ـ ک ـ م ـ هـ ـ وـ ی) اما به چند دلیل و از جمله اینکه اصل کلمه غیر عربی است و دو حرفی است در هنگام خواندن ال جم همان قاعده حروف شمسی انجام می‌شود و "اً خوانده می‌شود تا اسم سه حرفی درست شود ولی حرف «ل» تلفظ نمی‌شود به دلیل عدم توازن و حرف علة"یـ. توجه کنید که در گرامر عربی استثناهای بسیار زیادی هست. ممکن است" اً که به یم و میر و … اضافه شده "اً زاید باشد و ربطی به حرف تعریف "ال" نداشته باشد؛ مثلاً در حرف تعریف ال در بسیاری از کلمات به ویژه اسامی "اً تلفظ نمی‌شود و این خلاف گرامر و قاعده رایج است. مانند اسامی افراد در: العیاشی و العربی که در زبان محاوره شمال آفریقا تلفظ می‌شوند لعیاشی و لعربی. همچنین در واژگانی مانندمیر از فارسی میانه در زبان عربی به امیر تبدیل شده‌است یا "ارق" ملی که معرب شده از "رگ" ملی هست می‌بینید که" اً به رق اضافه شده‌است."اً در کتابت به ع تبدیل شده اما در تلفظ حتی امروزه همچنان عجم تلفظ اجم را دارد و عرب‌ها و همچنین ایرانیان " عجم" را به صورت حلقی تلفظ نمی‌کنند همان‌طور که عیار را به صورت نخست آن ایار و یار واگویه می‌کنند.[۱۰]»

  • در ویکی‌پدیای تاجیکی توضیحی اضافی دارد مبنی بر اینکه باید بین ریشه عجم و ریشه عجمه تفکیک و جدایی قایل شد چه بسا واژه عجم به معنی ایرانی از ریشه اجم و جم باشد اما عجمه در زبان عربی ریشه دیگری داشته باشد و عجمه و عجم به هم مرتبط نباشند

عجم در قرآن

[ویرایش]

واژهٔ «عجم» در بخش‌های متفاوتی از قرآن نیز به کار رفته‌است که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • سوره ۱۶ آیه ۱۰۳
  • در سوره فصلت (۴۱) آیه ۴۴
  • سوره الشعراء (۲۶) آیه‌های ۱۹۸
  • سوره الشوری (۴۲) آیه ۷
  • سوره الشعراء (۲۶) آیه‌های ۱۹۸ و ۱۹۹
  • ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ «۱۶:۱۰۳»
  • ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولَئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ «۴۱:۴۴»
  • ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ‹۱۹۸›فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ‹۱۹۹›﴾ «۲۶:۱۹۸—۱۹۹»

در کتب مفسرین اهل تشیع:

  • در بیشتر کتب مفسرین اهل تشیع که غالباً فارسی‌زبان هستند. در تفسیر آیات فوق عجم به معنی غیر عرب وکسی که زبان عربی را خوب نمی‌داند تفسیر شده‌است.

در کتاب‌های اهل سنت

[ویرایش]

در کتاب‌های مفسرین غیر ایرانی عموم آن‌ها هم در تفسیر آیه فوق و هم در معنی کلمه عجم گفته‌اند مراد ایرانیان و فارس‌ها بوده‌است بعضی نیز به مفهوم غیر عرب اشاره کرده‌اند.[۱۱] .[۱۲]

عجم در ادب پارسی

[ویرایش]

در ادبیات فارسی شعرای بسیاری از واژه عجم به معنی مردم ایران یا غیر عرب‌ها استفاده کرده‌اند.

عجم در ادبیات عرب

[ویرایش]

  • انا ابن المکارم من ال جم و طالب ارث ملوک العجم. شاعر المتوکلی
  • انا ابن المکارم من النسل جم و حائز ارث ملوک العجم. یاقوت حموی

  • من فرزند نیکی‌ها هستم از ریشه جم — دارنده میراث شاهان عجم (ایران)

الجاحظ در کتابی به نام 'کتاب التساوی بین العرب والعجم' از عجم به معنایی ایرانیان نام برده‌است با سقوط بنی امیه و ظهور بنی عباس که باعث شد تا قدرت در جهان اسلام به ایرانیان انتقال یابد، واژه عجم توسط خود ایرانیان هم مورد استفاده قرار گرفت. برای نمونه، اسدی توسی شعری در زمینه برتری 'عجم' بر 'عرب' سرود که به قول زیر است: گفتمش چو دیوانه بسی گفتی و اکنون پاسخ شنو ای بوده چون دیوان بیابان عیب ار چه کنی اهل گرانمایه عجم را چه بوید شما خود گلهٔ غر شتربان نمونه دیگر آن است که ایران یا پرشیا را در برخی نوشته‌ها به هر دو صورت 'مُلک جم'و مُلک عجم و پادشاهانش را 'مُلُوک عجم' نوشته‌اند. در سال‌های اولیه خلافت در غرب آسیا به‌طور مشخص عجم معنای ایرانی داشت. در صورتی که در آندلس، به کسانی که به زبان‌های بومی صحبت می‌کردند عجم می‌گفتند. ساکنان غیر عرب آندلس به متون اسپانیایی که با خط عربی نوشته می‌شد، الجمیادو می‌گفتند که همین کلمه عجم است. همین شیوه را در غرب آفریقا هم به کار می‌بردند و به متونی به زبان فولانی و با خط عربی نوشته می‌شد، عجمی می‌گفتند.

کلمات هم ریشه و مرتبط از این قرار است: معجم: لغتنامه یا دیکشنری مُسْتَعْجِم: ناتوان از صحبت کردن إِعْجَام‎: نقطه گذاری اِسْتَعْجَمَ: ساکت شدن فعل یَعْجُمُ نیز که به معنای امتحان کردن است، الملل و النحل که توسط محمد بن عبدالکریم شهرستانی به زبان عربی نوشته شده‌است. ملت‌هایی را که در چهار گوشه جهان زیست می‌کنند به چهار ملت بزرگ تقسیم کرده‌است که عبارت‌اند از:

  • عرب.
  • عجم. شامل فارسها، خراسانیان کرمانیان و خوزیان
  • روم.
  • هند.

آسمان هفت و دریاها نیز هفتگانه توصیف شده‌است. در ادبیات عرب واژه عجم همچنین مترادف و هم‌معنی با سرزمین ایران بکار رفته‌است و اصطلاح بلاد عجم یا مملکت عجم مورد تقلید تاریخ نویسان درباری شاهان قاجاری و صفوی نیز بوده‌است. به عبارت دیگر یکی از نامهای سرزمین ایران عجم بوده‌است. برابر اسناد تاریخی و شواهد، قراین و فرهنگ شفاهی می‌توان گفت ۴ نام برای کشور ایران و همچنین دریای جنوب ایران بکار رفته‌است:

  1. کشور جم در ادبیات ایران (جمشید)
  2. مملکت عجم در ادبیات عرب
  3. پارس (فارس) در ادبیات اروپائیان
  4. ایران (ایراک، عراق معرب شده ایراک، ایلام).

.[۱۳] ]

کاربردهای دیگر

[ویرایش]
خلیج عجم (فارس)
ایران- خلیج فارس در قالی عراقی ۱۹۷۰
نقشه پارس که آن را در ترکیه عثمانی با نام مملکت عجم ترجمه کرده‌اند
  • ترکان عثمانی در قراردادهای و نامه‌های خود از کشور عجم برای نامیدن ایران استفاده می‌کردندو در واقع عجم معادل ایران بکار برده می‌شد بنابراین عجم یکی ازنامهای ایران است ترک‌ها عبارت عجم را برای فارس‌ها و صفوی‌ها نیز بکار می‌بردند بعدها این عبارت در ترکیه برای ایرانیان، بیگانه و کولی‌ها نیز بکار رفته‌است اما بیشتر برای بیگانه بکار می‌رود. نگاه کنید به نامه‌های سلطان عبدالمجید.
  • بدرخان بدلیسی در کتاب شرفنامه نیز عجم را برای ساکنان ایران بکار می‌بردند.[۱۴]
  • همچنین کردهای سنی در قرون اخیر نیز این واژه را برای اشاره به آذری‌ها و کردهای شیعه بکار می‌بردند همچنین امپراتوری عثمانی برای نام بردن از مقدونیه‌ای‌ها، بلغارها و صرب‌ها استفاده می‌کردند.[۱۵]
  • عجم همچنین به عنوان نام خانوادگی استفاده شده‌است.[۱۶]
  • در برهه‌ای از تاریخ در زبان فارسی و از سوی عرب‌ها و ترک‌ها مترادف ایران و فارسی زبانان بکار رفته‌است. عرب‌ها عجم را برای نام ایران در عبارت ملک جم و مملکت عجم و خلیج بحر عجم بکار برده‌اند.
  • در زبان عربی "سجاد عجمی یعنی پرشن کارپت یا قالی ایرانی
  • قطه عجمی یعنی گربه با نژاد ایرانی یا پرشین کت
  • در موسیقی عربی عجم مترادف پارسی بکار رفته‌است. همچنین در موسیقی شمالی هند موسیقی به نام نوروز عجم وجود دارد.[۱۷][۱۸]
  • ایرانیان مهاجر در کشورهای عربی را با لقب عجم و عجمی می‌شناسند.

فؤاد عجمی یکی از آن‌ها است.

جستارهای وابسته

[ویرایش]

پانویس

[ویرایش]
  1. «تعريف و معنى الأعجم في معجم المعاني الجامع». المعاني.
  2. خاستگاه و معانی واژهٔ عجم. مجلهٔ تخصصی زبان و ادبیات دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی مشهد. زمستان ۱۳۸۶، دورهٔ ۴۰، شمارهٔ ۴ از صفحهٔ ۱۳ تا صفحهٔ ۳۱]
  3. kh نام‌های سرزمین ایران، مُلک عجم، همشهری جمعه ۵ آبان ۱۳۸۵ -و مجله دریای پارس.]
  4. [parssea.org/?p=6241 «تحول واژه عجم»] مقدار |نشانی= را بررسی کنید (کمک). مجله دریای پارس. دریافت‌شده در ۵ مارس ۲۰۱۶.
  5. خاستگاه و معانی واژه عجم. مجله تخصصی زبان و ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد زمستان 1386 , دوره 40 , شماره 4 از صفحه 13 تا صفحه 31.]
  6. محمدعجم. «پیشینه واژه عجم». مهر میهن. بایگانی‌شده از اصلی در ۳۰ ژانویه ۲۰۲۱.
  7. [۱]
  8. کتاب.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 PAGE 23-60...
  9. [ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان محمد عجم - تهران 1388 -4-1. ]
  10. عجم، اسناد نام خلیج فارس، ۳۸.
  11. [۲] تفسیر الضحاک قدیمی‌ترین تفسیر صفحه 524: عجمی اشاره به سلمان فارسی است.]
  12. خاستگاه و معانی واژه عجم. مجله تخصصی زبان و ادبیات دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد. زمستان 1386 , دوره 40 , شماره 4 از صفحه 13 تا صفحه 31.]
  13. [ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name. names of Iran.pp.23-60 Molok e Ajam&MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان محمد عجم - تهران 1388 -4-1. ]
  14. Philip G. Kreyenbroek, Stefan Sperl, The Kurds, 250 pp. , Routledge, 1992, ISBN 0-415-07265-4, 9780415072656
  15. Mahmood Reza Ghods, A comparative historical study of the causes, development and effects of the revolutionary movements in northern Iran in 1920-21 and 1945-46. University of Denver, 1988. v.1, p.75.
  16. «Names Database: Ajam Surname». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۷. دریافت‌شده در ۲۴ مه ۲۰۰۶.
  17. A. J. Racy, "Making Music in the Arab World", Published by Cambridge University Press, 2004. pg 110.
  18. Manorma Sharma, "Musical Heritage of India", APH Publishing Corporation, 2007.

19. رویه ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن کریستیان بارتولومه

20. رویه ۱۴۰ فرهنگ واژه های ایران کهن

برای مطالعهٔ بیشتر

[ویرایش]

[۸]

  • معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر - محمد التونجی
  • کتاب فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی نوشته سوبهاش کومار، سپهر دانش همدان، ۱۳۸۶
  • محمد عجم (۲۲ آبان ۱۳۸۵). «تأثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب». موسسه همشهری. دریافت‌شده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
  • کومار، سوبهاش (۱۳۸۶). شرح واژگان. همدان: سپهر دانش.
  • محمد عجم (۲۲ آبان ۱۳۸۵). «در قران کلمات غیر عربی وجود دارد». موسسه آفتاب. دریافت‌شده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
  • فصلنامه شماره۸۳ حوزه
  • Asadi Tusi. Munozirai Arabu Ajam // Uchenye zapiski Institute of Oriental Studies. M. , 1958; Ghiyas-ul-lughat. J. 1-3. D. , 1987—۱۹۸۹;
  • CE Bosworth. Ajam, Encyclopedia Iranica. Vol. I. Fasc. 7, pp. 700–701;
  • Akbar Tursunov. Revival of Ajam. D. 1984 (Akbari Turson).

پیوند به بیرون

[ویرایش]