پرش به محتوا

پرسئوس

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
اساطیر یونان باستان
پرسئوس با سر مدوزا اثر بن‌ونوتو چلینی (۱۵۵۴)
پرسئوس
یونانی: Περσεύς
جنسیت: مذکر
پدر: زئوس
مادر: دانائه
همسر: آندرومدا
فرزندان: پرسس هلئوس آلکیوس ستنلوس آلکتروئون مستور سینوروس گورگوفونه اتوچته
موضوع‌های اساطیر یونان باستان

آ ا ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س
ش ف ک گ ل م ن و ه ی

مجسمه پرسئوس موزه واتیکان. در این مجسمه سر مدوسا، شمشیر کرونوس و کلاه هادس دیده می‌شود، اما کفش‌های بالدار هرمس دیده نمی‌شود.

پرسئوس، پرسیوس یا برساووش[۱] (به یونانی: Περσεύς ‎/ˈpɜːrsiəs, -sjs/‎ و به انگلیسی: Perseus)؛ در اساطیر یونانی، پسر زئوس و دانائه و یکی از اولین و نام‌آورترین پهلوانان اساطیر یونان باستان است. وی را بنا‌به اساطیر یونانی بنیان‌گذار شهر موکنای[۲] و مؤسس سلسلهٔ پرسه‌اید[۳] به‌حساب می‌آورند. پرسئوس پهلوانی بود که توانست سر مدوسا را از بدنش جدا کند و آندرومده را از دست هیولای دریایی کراکن نجات دهد.

وی همچنین برادر هراکلس قهرمان افسانه‌ای یونان و آرس خدای جنگ یونان بوده است.

پیدایش نام

[ویرایش]

یونانیان باستان فرزند پرسیوس (بنام پرسس) را نیای پارس‌ها می‌دانستند. هرودوت در کتاب هفتم خود در گفتار ۶۱ و نیز ۱۵۰ به این موضوع اشاره کرده.[۴]

نام برساووش از نام پرسئوس گرفته شده.

شروع در آرگوس

[ویرایش]

شاه آکریسیوس[۵] پادشاه آرگوس و همسرش، اوریدیسه[۶] تنها یک فرزند داشتند، دختری به نام دانائه. این دختر به‌عنوان زیباترین زن آن سرزمین شمرده می‌شد، اما شاه از آن‌که پسری نداشت، ملول و اندوهگین بود. پادشاه روزی به زیارت معبد دلفی[۷] رفت تا از خدای آن معبد بپرسد که آیا ممکن است روزی صاحب فرزند پسر شود یا خیر. کاهنهٔ غیب‌گوی معبد به او گفت که چنین چیزی ممکن نیست، و در ادامهٔ سخن، حرفی به او زد اندوه‌بارتر و ناگوارتر از سخن پیشین: این‌که دخترش پسری از زئوس، پادشاه خدایان به دنیا می‌آورد که آن پسر روزی جدش، یعنی پادشاه آرگوس را خواهد کشت.

یک راه خلاص شدن از این سرنوشت شوم، کشتن دخترش بود، ولی دل شاه به این کار رضا نمی‌داد، دانائه بچه نداشت و پادشاه برای این که او را همچنان بدون فرزند نگه دارد، در اتاقی برنزی (مفرغی) در حیاط قصرش زندانی کرد و نگهبانانی برای محافظت از آن گماشت. این اتاق در زمین فرو رفته بود، ولی بخشی از سقف آن بازمانده بود و نور از همان‌جا به درون اتاق راه می‌یافت. زئوس از آن جا به‌شکل بارانی از طلا بر دانائه نزول کرد و او را حامله نمود و اتاق از طلا پر شد. بعد از اندک زمانی، فرزند آنها به دنیا آمد: پرسئوس. البته در هیچ داستانی گفته نشده‌است که دانائه چگونه فهمید که این باران طلا، زئوس است که این‌گونه به دیدارش آمده، دانائه، دیربازی زاده شدن این پسر را از پادشاه پنهان داشت. پادشاه تنها از یک چیز مطمئن بود و خطرناک بودن زنده ماندن آن پسر برای او بود.

به‌هر‌حال شاه تصمیم نداشت که کودک را بکشد، مخصوصاً این که نوه‌اش فرزند زئوس شمرده می‌شد و با خدایان چنین رفتاری ممکن نبود و عواقب هولناک در پی می‌داشت. سرانجام پادشاه تصمیم گرفت که به‌طریقی دیگر عمل کند: وی دستور داد صندوقی بزرگ از چوب ساختند و آن دو را درون صندوق قرار دادند و به دریا و بر سینهٔ امواج رها ساختند. (چیزی شبیه به اتفاقی که در زندگی‌نامه‌های موسی پیامبر و سارگون کبیر هم اتفاق افتاد). هنگامی که صندوق در دل تاریکی دریا ره می‌پیمود، دانائه دعا و نیایش می‌نمود. سرانجام دریا به ارادهٔ پوزئیدون آرام گرفت و امواج دریا بنا‌به خواستهٔ زئوس، مادر و فرزند را به ساحل جزیرهٔ سریفوس[۸] آوردند، در آن‌جا ماهیگیری به نام دیکتیس[۹] (به‌معنای تور ماهیگیری) آن دو را پیدا کرد و پذیرایشان شد. دیکتیس برادر پولیدکتس[۱۰] پادشاه جزیره بود.

رزم‌های پهلوانی

[ویرایش]

وقتی پرسئوس به سن بلوغ رسید، پولیدکتس عاشق مادر وی دانائی شد. روایت‌های متفاوتی در این خصوص وجود دارد، یکی از آن‌ها چنین می‌گوید: آکریسیوس رد دختر و نوه‌اش را دنبال کرد و فهمید که آن‌ها در جزیرهٔ سریفوس هستند، بنابراین از پولیدکتس خواست که آن دو را به او تحویل دهد، ولی پولیدکتس از این کار امتناع کرد، یعنی به‌طوری‌که شاهد هستیم، در این روایت پولیدکتس نه تنها به آن دو آسیبی نمی‌رساند، بلکه از آن‌ها حمایت هم می‌کند.

بنا به یک روایت دیگر، پرسئوس پادشاه جزیره را فرد محترم و شرافتمندی نمی‌دانست و به همین علت در صدد برآمد از مادرش در برابر وی محافظت کند، ضمن این که مادرش هم علاقه و تمایلی نسبت به پادشاه از خود نشان نمی‌داد. در نتیجه پولیدکتس با بی‌مهری توطئه کرد تا پرسئوس را از خود و مادرش دور سازد و بدین ترتیب بتواند به‌غایت خود برسد. وی ضیافت بزرگی ترتیب داد و همهٔ ساکنان جزیره را دعوت کرد، انتظار می‌رفت که هر یک از مهمانان هدیه‌ای با خود بیاورد. پولیدکتس از مهمانان خواست که اسب برای او بیاورند، به این بهانه که می‌خواهد با هیپودامیا (رام‌کنندهٔ اسبان) ازدواج کند. همه اسب آوردند، به غیر از پرسئوس که اسبی در اختیار نداشت. پس پرسئوس از پولیدکتس خواست که هدیه‌ای دیگر از وی طلب کند و گفت که این بار پولیدکتس هر چه تمنا کند، برایش مهیا خواهد ساخت. پادشاه هم این قول شتاب‌زده و عجولانهٔ پرسئوس را آلت دست قرار داد و سر تنها گورگون فانی، یعنی مدوسا را طلب کرد، گورگون‌ها سه تن بودند و مدوسا تنها فناپذیر در میان آن‌ها بود). روایت می‌گوید که مدوسا در ابتدا زن زیبایی بود و چون با پوزئیدون در معبد آتنا هم‌خوابگی کرد، آتنا او را مورد غضب قرار داد و موهای زیبای وی را تبدیل به مارهایی زشت و وحشت‌انگیز کرد، به گونه‌ای که هر کس به او می‌نگریست، به سنگ تبدیل می‌شد.

آتنا به پرسئوس آموخت که هسپریدها[۱۱] را برای کمک گرفتن از آن‌ها پیدا کند، چرا که آن‌ها سلاح‌های لازم را برای شکست دادن مدوسا در اختیار داشتند. هسپریدها در برخی از روایت‌ها، دختران هسپروس[۱۲] بودند که به همراه یک اژدها از باغ سیب‌های زرین محافظت می‌کردند و این باغ متعلق به هرا، همسر زئوس بود. هسپریدها مأموریت داشتند که از آن باغ پاسداری کنند، ولی گه‌گاه از آن سیب‌های زرین می‌قاپیدند. هرا که به آن‌ها اطمینان نداشت، یک اژدهای همیشه بیدار و صد سر را به نام لادون برای محافظت اضافی تعیین کرده بود. برای اجرای دستورالعمل آتنا، پرسئوس گرایاها را جستجو کرد، گرایاها پیرزنان یا خواهران سپیدموی گورگون‌ها بودند و محل سکونت هسپریدها را می‌دانستند. این سه خواهر از همان لحظهٔ تولد پیر و فرتوت بودند و با گذشت زمان تغییری در ظاهرشان به‌وجود نمی‌آمد. این سه یک چشم و یک دندان مشترک داشتند و به نوبت از آن‌ها استفاده می‌کردند. پرسئوس چشم مشترک آن‌ها را هنگامی که آن را بین خود دست به دست می‌کردند، قاپید و آن‌ها را مجبور کرد تا محل سه چیزی را که برای کشتن مدوسا لازم بود، به او نشان دهند (در روایت دیگری محل سکونت خود مدوسا را از آنان خواستار شد، و گفت که در آن صورت چشمشان را باز خواهد گرداند) وقتی که پیرزن‌ها خواستهٔ او را برآورده کردند، پرسئوس همان‌گونه که قول داده بود، چشم را برگرداند. سپس پرسئوس پیش هسپریدها رفت و آن‌ها به او کوله پشتی‌ای دادند تا سر مدوسا را با اطمینان خاطر در آن قرار دهد، زئوس یک شمشیر سخت و نشکن به او داد، هادس کلاه‌خود نامرئی‌کننده‌اش را به او بخشید، هرمس[۱۳] صندل‌های بالدارش را به او داد تا با آن‌ها پرواز کند و در نهایت آتنا سپر صیقل داده شده‌اش را به وی داد. علاوه برآن، در روایتی نیز گفته می‌شود که کرونوس[۱۴] هم شمشیری را که با آن آلت تناسلی اورانوس را قطع کرده بود، به پرسئوس داد. بعد از آن پرسئوس به سوی غار گورگون‌ها رهسپار شد.

غلبه بر مدوسا

[ویرایش]
تولد پگاسوس و کریسائور

پرسئوس هنگامی که به غار رسید، برای این که چشمش به مدوسا نیفتد (چون که در آن صورت تبدیل به سنگ می‌شد)، از سپری که آتنا به او داده بود، استفاده کرد و با دیدن انعکاس تصویر مدوسا بر روی سپر، بدون این که به او نگاه کند، نزدیک شد و سرش را برید. از گردن بریده شدهٔ مدوسا، دو موجود بیرون تراوید؛ یکی پگاسوس[۱۵] که یک اسب بال‌دار جاویدان بود و دیگری کریسائور[۱۶] (به معنای "کمان طلا")که به احتمال زیاد غول یا جنگجوی قدرتمندی بوده‌است. این دو موجود حاصل ملاقات و همبستر شدن مدوسا و پوزئیدون بودند. دو گورگون دیگر پرسئوس را تعقیب کردند، اما او با استفاده از کلاه نامرئی‌کننده که هادس به وی داده بود، موفق به فرار شد. بنابه روایتی، پرسئوس سر مدوسا را به آتنا داد و همین نشان است که در مجسمه‌های آتنا روی سپر وی قرار دارد.

پرسئوس و آندرومدا

[ویرایش]
نقاشی پرسئوس و آندرومدا در موزه لوور.

در راه بازگشت به جزیرهٔ سریفوس، پرسئوس در قلمرو پادشاهی اتیوپیا[۱۷] توقف کرد. این سرزمین بنابه اساطیر یونانی و رومی، در جنوب مصر و همهٔ سرزمین‌های جنوبی آن کشور قرار داشت، یعنی سرزمینی که نویسندگان باستان آن را لیبیا می‌نامیدند. البته در برخی روایات دیگر این اتیوپیا نه در آفریقا، بلکه در نقطه‌ای در آسیا در نظر گرفته می‌شود. این کشور توسط سفیوس پادشاه اتیوپیا[۱۸] (کفئوس، سفئوس) و زنش ملکه کاسیوپیا[۱۹] اداره می‌شد. کاسیوپیا به زیبایی خود و دخترش آندرومدا[۲۰] بسیار می‌بالید و در آن باره داد سخن می‌داد و می‌گفت: «ما حتی از نرئیدها (Nereids، پریان دریایی) هم زیباتریم.» وقتی این حرف به گوش پریان رسید، به مادر و دختر حسد بردند و به پوزئیدون خدای دریاها شکایت کردند و از او خواستند تا کاسیوپیا را ادب کند، پوزئیدون چون حس کینه‌توزی و انتقام جویی‌اش تحریک شده بود، با این درخواست آن‌ها موافقت کرد و سیلی سهمگین بر پادشاهی اتیوپیا نازل کرد و کتوس[۲۱] هیولای وحشتناک دریا را احضار نمود و به او گفت: به ساحل سرزمین کاسوپیا برو، آن‌جا را ویران کن و همهٔ مردم و احشام را بکش. کتوس به‌شکل یک وال عظیم‌الجثه فوراً مأموریتش را آغاز کرد و ویرانی بسیاری به بار آورد. مردم وحشت‌زده جمع شدند و از پادشاهشان خواستند آن‌ها را نجات دهد. شاه بناچار از غیب‌گوی آپولون چاره‌جویی کرد و وی به شاه و ملکه گفت که این بلا از شما و مردمتان دور نخواهد شد، مگر این‌که دختر زیبایتان آندرومدا را قربانی هیولای دریایی کنید.

به این ترتیب، آندرومدا را لخت به صخره‌های ساحل زنجیر و برای کتوس مهیا کردند. وقتی هیولا قربانی را دید، قتل و ویرانگری را رها کرد و به طرف قربانی رفت. پرسئوس که آنجا بود، هیولا را کشت و با آزاد کردن آندرومدا، ازدواج با وی را خواستار شد. در برخی از نسخه‌های داستان آمده که پرسئوس با صندل‌های پرندهٔ هرمس بر فراز دریا پرواز کرد. از ظاهر برخی دیگر از روایات هم چنین برمی‌آید که سوار بر پگاسوس شده باشد.

قبلاً آندرومدا را برای ازدواج با فینئوس (Phineus) برادر پادشاه در نظر گرفته بودند، اما علی‌رغم این وعده، پرسئوس و آندرومدا با هم ازدواج کردند. در مراسم عروسی، کشمکشی بین حریفان اتفاق افتاد و پرسئوس با استفاده از سر مدوسا (که آن را همراه خود نگه داشته بود)، فینئوس را به سنگ تبدیل کرد.

بنا به نسخه‌ای از حکایت، آندرومدا به دنبال شوهرش به شهر تیرینس[۲۲] در نزدیکی آرگوس رفت (در شبه جزیرهٔ پلوپونس) و جده خاندان پرسئیدا شد (خاندان پرسه‌اید)؛ خاندانی که نخستین فرمانروای آن پرسس،[۲۳] پسر پرسئوس و آندرومدا بود و در تیرینس حکومت کرد. بنا به این اسطوره، پرسئوس جد پارسی‌ها به‌شمار می‌رود. پرسئوس و آندرومدا، هفت پسر و دو دختر داشتند (و بنا به یک روایت دیگر، هفت پسر و یک دختر).

امروزه پرسئوس، کاسیوپیا، کفئوس، آندرومدا، آتنا، پگاسوس و کتوس همگی صورت فلکی هستند. صورت فلکی آندرومدا به شکل دختری گرفتار در غل و زنجیر دیده می‌شود. کهکشانی هم در صورت فلکی آندرومدا به همین نام نام‌گذاری شده‌است که همسایهٔ کیهانی ما محسوب می‌شود (در عربی، کهکشان «امراة المسلسله» گفته می‌شود).

در روایتی دیگر آمده، پرسئوس و آندرومدا، ابتدا به محل اقامت دانائه، یعنی سریفوس رفتند و در آن‌جا پرسئوس مادرش را نجات داد و بعد ره‌سپار تیرینس و آرگوس شدند.

بعد از مرگ آندرومدا، آتنا را در اساطیر یونانی به جای او به آسمان شمال آوردند، به گونه‌ای که امروزه صورت فلکی آتنا نزدیک صور فلکی پرسئوس و کاسیوپیا قرار دارد. در طول زمان هنرمندان بسیاری از اسطورهٔ پرسئوس و آندرومدا برای خلق آثار هنری مختلف استفاده کرده‌اند، از جملهٔ این آثار می‌توان به تابلوهای نقاشی و آثار در قالب تراژدی و برخی رمان‌ها، داستان‌ها و نمایشنامه‌ها اشاره کرد. بنابه روایت، هنگامی که پرسئوس در راه بازگشت نزد مادرش بر فراز شن‌زارهای لیبیا (آفریقا) پرواز می‌کرد، قطره‌های خون مدوسا بر زمین می‌ریخت و در اثر آن، نژادی از افعی‌های سمی و زهرآگین پدید آمد و از این‌جا است که این داستان به اسطورهٔ آرگونوت‌ها[۲۴] ربط پیدا می‌کند.

نجات دانائه

[ویرایش]

پرسئوس هنگامی که به سریفوس بازگشت، دانست که مادرش مورد خشونت و آزار گستاخانهٔ پولیدکتس قرار گرفته و پولیدکتس مادرش را تهدید و حتی به او تجاوز کرده‌است و مادرش ناچار شده‌است به معبدی پناهنده شود. پرسئوس، پولیدکتس را با استفاده از سر مدوسا کشت و دیکتیس برادر او را که شوهر دانائه هم بود، به فرمانروائی سریفوس منصوب کرد. پرسئوس سپس قرض‌های جادویی خود را پس داد و سر مدوسا را هم به آتنا بخشید و آتنا آن را بر روی سپر زئوس نصب کرد.

محقق شدن پیش‌گویی غیب‌گوی آپولو

[ویرایش]

دربارهٔ محقق شدن پیش‌گویی غیب‌گو (همان غیب‌گویی که آکریسیوس از وی سؤال کرده بود) چند روایت مختلف و متفاوت وجود دارد، هر کدام از این روایت‌ها موضوع اسطوره‌ای تبعید را با محقق شدن پیش‌گویی ممزوج و مخلوط می‌کنند. در روایت پوسانیاس (Pausanias) پرسئوس به آرگوس بازنمی‌گردد، بلکه عوض آن به لاریسا[۲۵] می‌رود، محلی که بازی‌ها و مسابقات قهرمانی در حال برگزاری است. او تازه بازی کویتس[۲۶] را ابداع کرده‌است و طریقهٔ آن را به عموم می‌آموزد که آکریسیوس، که به‌طور اتفاقی از آن‌جا دیدن می‌کند، پا به داخل محوطهٔ پرتاب دیسک می‌گذارد و در اثر برخورد دیسک به سرش کشته می‌شود؛ به این ترتیب پیش‌گویی غیب‌گو محقق می‌شود.

یک روایت دیگر می‌گوید که پرسئوس به آرگوس بازگشت، اما هنگامی که فهمید چنین پیش‌گویی در گذشته صورت گرفته، به تبعید داوطلبانه و خودخواسته به پلاسگیوتیس (Pelasgiotis، تسالی) می‌رود. پادشاه لاریسا در آن‌جا به خاطر مرگ پدرش بازی‌هایی را ترتیب داده بود. هنگامی که پرسئوس مشغول بازی پرتاب دیسک بود، دیسک پرتابی وی تغییر مسیر داد و به آکریسیوس اصابت کرد، ضربه‌ای که بلافاصله باعث کشته شدن وی گردید. در روایت سوم، آکریسیوس توسط برادر دوقلویش پروئتوس به تبعید فرستاده شده‌است، پرسئوس با استفاده از سر گورگون، برادر غاصب را تبدیل به سنگ می‌کند و آکریسیوس را دوباره به تخت می‌نشاند.

در هر صورت پرسئوس که ناخواسته و سهواً آکریسیوس را کشته است و در عین حال ولی‌عهد و جانشین پادشاه متوفی شمرده می‌شود، پادشاهی آرگوس را به مگاپنتس[۲۷] پسر پروئتوس وا می‌گذارد و خود قلمرو پادشاهی مگاپنتس، یعنی تیرینس را برای شاهی و حکومت برمی‌گزیند. گفته شده که پرسئوس چون جد خود را به قتل رسانده بوده، شرم داشته از این‌که در آرگوس خود را شاه بنامد. این اصلی تغییرناپذیر در ادبیات کلاسیک یونان است که قاتل، حتی اگر سهواً مرتکب قتل شده باشد، باید برای تهذیب نفس به تبعید برود و رنج و مشقت دوری را بر خود هموار سازد.

روایت دیگری چنین نقل می‌کند که پرسئوس از این که آکریسیوس زمانی خواسته بود او و دانائه را بکشد، ناراحت و خشمناک بود، به همین علت به موطن خود بازگشت و آکریسیوس را در دربارش به مبارزه طلبید، سپس سر مدوسا را بیرون آورد و شاه و دربارش را به سنگ مبدل کرد.

همان گونه که اشاره شد، روایتی می‌گوید که پولیدکتس نه تنها آسیبی به مادر و فرزند نرساند، بلکه از آن‌ها حمایت هم کرد و به آکریسیوس مسترد نکرد. در نهایت پرسئوس قسم خورد که هرگز جدش را نخواهد کشت، اما اندکی بعد پولیدکتس مرد و به هنگام برگزاری بازی‌ها و مسابقات مراسم تدفین وی، دیسکی که پرسئوس پرتاب کرده بود، تصادفاً به آکریسیوس اصابت کرد و باعث مرگ او شد.

نگاهی به ادبیات و هنر مربوط

[ویرایش]
پرسئوس در‌حال نجات آندرومده از سیتوس، به تصویر کشیده شده بر روی آمفورا در موزه کهن، برلین

حکایت دانائه در صندوق چوبین یکی از مشهورترین بندهای قصیده‌ای مشهور است که سیمونیدس، شاعر قصیده‌سرای اهل کئوس در قرن پنجم پیش از میلاد آن را سروده‌است. این داستان را هم اووید[۲۸] و هم آپولودوروس[۲۹] به تفصیل در آثار خود آورده‌اند. بی‌تردید آپولودوروس صد سال بعد از اووید می‌زیسته و آن را بهتر و شیواتر سروده‌است. او داستان را بسیار ساده روایت کرده‌است و از هر پیچیدگی نیز عاری است. اما داستانی که اووید گفته‌است مفصل‌تر است، به‌عنوان مثال صد بیت می‌سراید تا اژدهایی را به قتل برساند.

شجره‌نامه آخایوس در اسطوره‌شناسی یونان

[ویرایش]

پانوشت‌ها

[ویرایش]
  1. لغت‌نامه هفت جلدی انگلیسی-فارسی پیشرو آریانپور، ذیل مدخل: Perseus
  2. در انگلیسی آن را «مایسینی» تلفظ می‌کنند.
  3. Perseids
  4. Herodotus, vii.61, 150
  5. Acrisius
  6. ائورودیکه هم تلفظ می‌شود.
  7. Delphi
  8. Seriphos, Serifos
  9. Dictys
  10. Polydectes
  11. Hesperides
  12. Hesperos
  13. Hermes
  14. Cronus, Kronus
  15. Pegasus
  16. Chrysaor
  17. Aethiopia
  18. Cepheus
  19. Cassiopeia,Cassiepeia
  20. Andromeda
  21. Cetus،Ketos
  22. Tiryns
  23. Perses
  24. Argonauts
  25. Larissa
  26. (quoits)
  27. (Megapenthes)
  28. Publius Ovidius Naso
  29. Apollodorus

جستارهای وابسته

[ویرایش]

منابع و مراجع

[ویرایش]
  • دورانت، ویل (۱۳۷۸تاریخ تمدن، یونان باستان، ج. دوم، ترجمهٔ امیرحسین آریان‌پور و دیگران، سرویراستار، محمود مصاحب، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، شابک ۹۶۴-۴۴۵-۰۰۱-۹
  • پرسئوس نوشته James Hunter - وب‌گاه pantheon.org
  • ویکی‌پدیای انگلیسی
  • ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۱، مشرق‌زمین گهوارهٔ تمدن
  • همیلتون، ادیت، سیری در اساطیر یونان و روم، ترجمهٔ عبدالحسین شریفیان، تهران، اساطیر، چاپ سوم، ۱۳۸۷ ه.ش.