کسی که جامعه و آسیبپذیری انسان را در این هستی بیرحم در هنرش نادیده میانگارد، شایسته نیست خود را هنرمند بنامد. صفحهی ۵ کتاب آدمی میتواند حتی دلتنگ کسی که جامعه و آسیبپذیری انسان را در این هستی بیرحم در هنرش نادیده میانگارد، شایسته نیست خود را هنرمند بنامد. صفحهی ۵ کتاب آدمی میتواند حتی دلتنگ کسی شود که او را فقط در خیال خود دیده است. صفحهی ۵ کتاب بهترین راه یافتن دانش، چه در علم چه در هنر، این است که آدم خودش را مجبور کند چیزها را از نو ببیند، صورتها را پس بزند و به بنمایهی آنها نگاه کند و هرگز آنها و ظاهر آشکارشان را بهمنزلهی پدیدههای بدیهی نپذیرد. اگر میخواهید حرکات انسان را ببینید، به اسکلتش نگاه کنید. اگر میخواهید ستم را ببینید، روشهای ستم کردن را بیابید. تنوع ها برای ایناند که نگاه را منحرف کنند. الگو برای همه یکسان است و آغازگاه همه پدیدهای است کهن؛ چه برای انسان، چه برای چیزها. صفحات ۲۲-۲۳ کتاب فکر میکنم مشکل اساسی این است که ما کنشهای دیگران را رفتارباورانه تفسیر میکنیم، از بیرون و عینی. اما کنشهای خودمان را پدیدارشناسانه، از درون آگاهیمان میفهمیم. این معضل بشر است. برای همین ما برای فهم رفتار خودمان، چنین گشوده و فراخ دلیم، اما برای فهم دیگران، چنین بسته و تنگنظر. صفحات ۳۴-۳۵ کتاب وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس راحتی میکند. برعکس، وقتی عشق بیپاسخ میماند، تن احساس میکند وزنش سه برابر شده است. صفحه ۴۸ کتاب عشق به کلمه نیاز دارد. مدتی کوتاه میتوان به حس بیکلام اعتماد کرد، اما در دراز مدت، عشق بیکلام و کلام بیعشق دوام نخواهد آورد. عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمینان دادنهای پیدرپی و چشم به چشم هم دوختن است. وقتی چشمها به هم بسیار نزدیک میشوند، چشم هیچ کدامشان چیز دیگری نمیبیند. صفحات ۶۱-۶۲ کتاب بهشت از نظر منطقی، ناممکن بود، چون زندگی فرسودن است و فرسایش تنها با مرگ ناپدید میشود. زندگی از لحظههای کوتاه حال (که انسان توان انجام دادن کاری را ندارد) تشکیل شده است و این تا ابد ادامه دارد. هیچ بعدی وجود ندارد، چون بعد هم نوعی لحظهی حال است، بدون توان انجام دادن کار مورد علاقه. صفحهی ۷۰ کتاب در نبرد ابدی میان بینش و امید، دومی پیروز شد، زیرا بینش و آگاهی را با خود یکی کردن هزینهی زیادی برمیدارد، اما امید زندگی را آسانتر میکند. صفحات ۱۰۵-۱۰۶ کتاب امید نوعی آفت است. بیگناهترین بافتها را میخورد و رشد میکند. بقایش در این توانایی تکامل یافته نهفته است که میتواند از هر چه به سود رشدش نیست، چشم بپوشد و خود را روی چیزی بیفکند که هستیاش را توانمند میکند. صفحه ۱۲۴ کتاب ۱۴۰۴/۰۶/۰۱...more
آلیسون لوری در سوم سپتامبر ۱۹۲۶ در شیکاگو به دنیا آمد. یک گوشش به علت آسیبی که موقع تولد دید، ناشنوا شد. پدرش جامعه شناس کلیمی سرشناسی بود که گرچه اآلیسون لوری در سوم سپتامبر ۱۹۲۶ در شیکاگو به دنیا آمد. یک گوشش به علت آسیبی که موقع تولد دید، ناشنوا شد. پدرش جامعه شناس کلیمی سرشناسی بود که گرچه اعتقادات محکمی نداشت ولی در جنبش ضد صهیونیست فعال بود، و مادرش در روزنامهها مقاله و نقد و معرفی کتاب مینوشت. آلیسون خودش دوست داشت نقاش بشود اما پدر و مادرش او را به نویسندگی ترغیب میکردند. در دبیرستان بود که او خود به نویسندگی علاقهمند شد. ... خمیرمایهی اغلب داستانهای لوری طنز اجتماعی است. او از همان ابتدا روابط و مراودات فضای دانشگاهی را در قالب طنز به نقد میکشید، طنزی که، بیشتر از همه، دانشگاهیان و نویسندگان و هنرمندانی را هدف میگیرد که از رتبهی اجتماعی بالایی برخوردارند و شخصیتهای پیچیدهای دارند. انزوا و اصالت خانوادگی و فرهیختگی شخصیتهای داستانی او، عوض آنکه به رستگاریشان منجر شود، معمولاً به فاجعه میانجامد. ... لوری همواره از حرکتهای انتقادی و پیشرو حمایت میکند، چنانکه در جریان اعتراض به روابط دانشگاه کورنل با رژیم سابق نژادپرست افریقای جنوبی دستگیر میشود. او از سیاستهای جاری آمریکا انتقاد میکند و علناً با حمایت دولت از ثروتمندان و بیتوجهیاش به فقرا مخالف است. در جریان جنگ عراق در نقد عملکرد دولت گفته بود: «درحالی که کتابخانهها چپاول و بیمارستانها خراب شده بودند، سربازان داشتند از چاههای نفت محافظت میکردند». یادداشت مترجم. صفحات ۷-۸ کتاب ۱۴۰۴/۰۵/۲۸...more
انتهای کتاب بخشی با عنوان «هنر داستان نویسی» ضمیمه شده است که متن کامل مصاحبهی پاریس ریویو با کارلوس فوئنتس در سال ۱۹۸۱ است. ***********************انتهای کتاب بخشی با عنوان «هنر داستان نویسی» ضمیمه شده است که متن کامل مصاحبهی پاریس ریویو با کارلوس فوئنتس در سال ۱۹۸۱ است. ************************************************************************** زندانی لاس لوماس، که در اواخر دههی ۱۹۸۰ نوشته شده، کندوکاوی دیگر در احوال جامعهی مکزیک و به خصوص همان قشر ثروتمند نوکیسهای است که در همان دوران یاد شده از برکت نابسامانی سیاسی و اقتصادی به گنجی رایگان دست یافته و سر از پا نشناخته دست به گزافکاریهایی میزند که پیامدهایش نهتنها دامان جامعه را میگیرد، بلکه خود این قشر و نمایندگان آن را نیز روز به روز در بیمایگی و تباهی هر چه بیشتر فرو میبرد. دربارهی این کتاب. صفحات ۶-۷ کتاب پابلو نرودا میگفت هر نویسندهی آمریکای لاتین راه که میرود یک پیکر سنگین را به دنبال میکشد، پیکر مردمش، گذشتهاش و تاریخ میهناش. مصاحبه با فوئنتس. صفحه ۹۷ کتاب یادم هست که ده سال پیش داشتم با یک نویسنده اهل آمریکای شمالی، دانلد بارتلمی، حرف میزدم. او گفت «شما نویسندههای آمریکای لاتین چطور میتوانید این رمانهای مفصل را بنویسید؟ چطور میتوانید این همه موضوع را توی رمانهای بلندتان جا بدهید؟ در آمریکای لاتین کمبود کاغذ ندارید؟» جواب من به او این بود که مشکل ما این است که احساس میکنیم باید دربارهی همه چیز بنویسیم. باید چهار قرن سکوت را تلافی کنیم. باید از زبان همهی چیزهایی که تاریخ وادار به سکوت کرده حرف بزنیم. مصاحبه با فوئنتس. صفحه ۱۰۳ کتاب من هم مثل گارسیا مارکز میگفتم که ما در آمریکای لاتین داریم یک رمان مینویسیم که فصل مربوط به کلمبیا را مارکز مینویسد، فصل کوبا را کارپانتیه و فصل آرژانتین را کورتاسار و الی آخر. مصاحبه با فوئنتس. صفحه ۱۳۵ کتاب من مشتری پر و پا قرص سینما هستم. مهمترین روز زندگیام آن روز بود که پدرم مرا به نیویورک برد تا نمایشگاه جهانی و همشهری کین را ببینم. آن روز ده ساله بودم. آن فیلم بر تخیل من تأثیر غریبی گذاشت و هیچ وقت فراموشش نکردم. از آن به بعد با شبح همشهری کین زندگی میکنم. چند فیلم دیگر هم هست که وقتی مینویسم آنها را در خاطر دارم. فیلمهای بونوئل از آن جمله است. فون استروهایم هم یکی دیگر، به خصوص نسخهی صامت بیوهی خوشحال. مصاحبه با فوئنتس. صفحه ۱۳۸ کتاب چند ماه پیش در مکزیک بودم و با یکی از بزرگترین فیلم سازهای زمان، یعنی لوئیس بونوئل، حرف میزدم. بونوئل هشتاد ساله بود و من از او پرسیدم دربارهی حرفهی خودش و آیندهی سینما چه عقیدهای دارد؟ او گفت: «فکر میکنم فیلم بیدوام است، چون وابسته به تکنولوژی است که به سرعت پیش میرود و فیلم کهنه و منسوخ میشود، عتیقه میشود. چیزی که به آن امید بستهام این است که تکنولوژی تا آنجا پیش برود که در آینده فیلم وابسته به قرصی بشود که آدم میخورد، بعد مینشیند توی تاریکی و از چشمهاش فیلمی را که میخواهد تماشا کند بر دیواری سپید میاندازد.» . مصاحبه با فوئنتس. صفحه ۱۳۹ کتاب وقتی زندگیات به نیمه برسد، ناچاری با مرگ رو در رو شوی تا دیگر جدی بنویسی. بعضی آدمها این پایان راه را خیلی زود میبینند، مثل رمبو. وقتی کمکم به چشمت میآید، حس میکنی باید این چیزها را نجات بدهی. مرگ ملکه اعظم نوشتن است؛ باید بنویسی چون قرار نیست زنده بمانی. مصاحبه با فوئنتس. صفحات ۱۴۲-۱۴۳ کتاب ۱۴۰۴/۰۵/۲۳...more
این کتاب توسط آقای مصطفی ملکیان در نوروز ۱۴۰۴ معرفی شد و بنا بر پیشنهاد ایشان خواندم. *****************************************************************این کتاب توسط آقای مصطفی ملکیان در نوروز ۱۴۰۴ معرفی شد و بنا بر پیشنهاد ایشان خواندم. ********************************************************************* «ریچارد لیارد به نظر بسیاری از کسانی که در حوزهی شادکامی کار میکنند بزرگترین صاحب نظر این حوزه در جهان هست و به نظر بعضی دیگر یکی از بزرگترینهاست در این حوزه، یعنی در حوزهی خوشی زندگی و بهروزی زندگی. کتابهای متعددی در این باب و مقالات متعددتری لیارد نوشته در باب خوشی زندگی و بهروزی زندگی. این کتاب که به تازگی به زبان فارسی منتشر شده یکی از دو تا بهترین کتابهای لیارد در این باب هست، کتاب دیگری هم لیارد دارد تحت عنوان چگونه شادمانهتر بزیایم، که خبر ندارم آن کتاب به زبان فارسی ترجمه شده یا نه. ولی به هر حال این کتاب بسیار مهمی است از کتابهای لیارد. در اینجا لیارد میپردازد به بحث خوشی زندگی و بهروزی زندگی با تفاوتی که بین خوشی و بهروزی هست و نکات خیلی آموزندهای در این کتاب میآورد، آموزندگی کتاب لیارد به این هست که فقط بحث فلسفی و نظری نیست، بلکه بحثهای تجربی و آزمایشگاهی هم در این کتاب آمده، یعنی لیارد به طور کلی یکی از بزرگترین ویژگیهای آثارش این هست که مخلوطیاند از علم تجربی و فلسفه و بنابراین صرفاً نظریهپردازی و نظرآوریهای فلسفیای که جنبهی پیشین دارند، جنبه عقلی دارند، در این کتابها و از جمله در این کتاب نمیآورد، بلکه خیلی تأیید میکند و پشتیبانی حاصل میکند برای آرای فلسفی خودش از تحقیقات لابراتواری و آزمایشیای که در باب خوشی و شادکامی آمده و انجام گرفته است. ... زبان بسیار واضح نویسنده هم در این که شما بتوانید این کتاب را با سرعت بیشتر بخوانید و بتوانید کاملاً هضم کنید مطالبش را خیلی کمک کننده است.» مصطفی ملکیان. از کلیپ معرفی کتاب توسط ایشان دنیای بهتر؛ شادکامی را جدی بگیریم پس تصویر من از جامعه بهتر - جامعهای که در آن مردم احساس تهدید و فشار کمتری کنند و به راستی بتوانند از پایان قحطی و کمبودی که علم آن را ممکن ساخته است منتفع شوند - چه تصویری است؟ اگر هدف خود را به دستیابی به یک شیوهی زندگی شادکامانهتر تغییر دهیم، چه کار متفاوتی باید انجام دهیم؟ - باید بسط و گسترش شادکامی را در کشور با همان دقتی رصد کنیم که بسط و گسترش درآمد را رصد میکنیم. - باید در نگرش خود در مورد بسیاری از موضوعات متداول تجدید نظر کنیم. باید نقشی را که مالیات در حفظ تعادل کار - زندگی ایفا میکند تصدیق کنیم. باید دربارهی حقوقی که در ازای عملکرد پرداخت میکنیم و احتمال تشویق مسابقهی جاهطلبی بیندیشیم. باید موضوع تحرک جغرافیایی و احتمال افزایش جرم و جنایت و تضعیف خانواده و اجتماع را در نظر بگیریم. - باید برای کمک به فقرا، به ویژه جهان سوم، بیشتر هزینه کنیم. ایالات متحده درحال حاضر ۱۳/ درصد از درآمد خود و بریتانیا ۳۱/ درصد از درآمد خود را صرف کمکهای خارجی میکنند. اکنون بهتر میدانیم این پول را چگونه خرج کنیم. اگر خواهان آن هستید که گرسنگی و بدبختی را از میان بردارید، بفرمایید، این مسیری آماده است. باید مفتخر باشیم که این هدف ما در جوامع مرفه باشد. - ما باید بیشتر برای حل مشکلات بیماریهای روانی هزینه کنیم. این یکی از بزرگترین خاستگاههای بدبختی در غرب است و آنان که خوش اقبالترند باید اطمینان حاصل کنند که با کسانی که به این بیماریها مبتلایند رفتار بهتری میشود. روانپزشکی باید یکی از برترین شاخههای پزشکی باشد، نه یکی از کم اعتبارترین آنها. - برای بهبود زندگی خانوادگی باید رویههایی فراهم کنیم که کار بیرون را بیشتر خانواده پسند کنند - ساعتهای کاری انعطافپذیرتر، مرخصی بیشتر برای والدین و دسترسی آسانتر به خدمات مراقبت از کودک. - باید به فعالیتهایی یارانه بدهیم که زندگی اجتماعی را ارتقا میبخشند. - باید میزان زیاد بیکاری را از بین ببریم. اینجا سیاست چماق و هویج بهتر جواب میدهد. پس از مدتی بیکاری، باید به همه فرصتی برای کار کردن داده شود، اما فرد باید از این فرصت برای تداوم حمایت دریافتی به خوبی استفاده کند. - برای مبارزه با افزایش مداوم نیازها، باید مانند سوئدیها، تبلیغات تجاری را برای کودکان ممنوع سازیم. همچنین باید تخفیفهای مالیاتی تجاری تبلیغات تصویری برای بزرگسالان را هم کاهش دهیم. - درنهایت، و شاید مهمتر از همه، به آموزش بهتر نیاز داریم، ازجمله به آموزشی که میتوان به آن آموزش اخلاقی گفت. باید اصول اخلاقی را نه بهعنوان موضوعات جالبی برای بحث و گفتگو، که بهعنوان حقایق ثابت شدهای آموزش دهیم که برای زندگی معنادار ضروریاند. صفحات ۲۳۹-۲۴۰ کتاب جرمی بنتام اندک زمانی پیش از مرگ نامهای برای تولد دختر جوان یکی از دوستانش ارسال کرد که در آن نوشته بود: «بیافرین همهی شادکامیهایی را که میتوانی بیافرینی، از میان بردار همهی تلخکامیهایی را که میتوانی از میان برداری. هر روز امکانی است که قدری بر لذت دیگران بیفزایی یا قدری از رنج آنها بکاهی. به ازای هر دانهی لذتی که درون دیگران میکاری، خرمنی از آن درون خود پیدا خواهی کرد؛ و همان هنگام که اندوهی از افکار و احساسات همنوعانت میزدایی، آرامش و لذتی زیبا در محراب روح خودت جایگزین خواهد شد.» صفحات ۲۴۱-۲۴۲ کتاب ۱۴۰۴/۰۵/۱۹...more
متاسفانه سانسور کتاب ممکن است جاهایی برایتان ابهام ایجاد کند که من برای رفع این مشکل در برخی از بخشها به متن اصلی مراجعه کردم و البته فیلم اقتباسی ۲۰متاسفانه سانسور کتاب ممکن است جاهایی برایتان ابهام ایجاد کند که من برای رفع این مشکل در برخی از بخشها به متن اصلی مراجعه کردم و البته فیلم اقتباسی ۲۰۱۶ از کتاب هم گرچه فیلم عالیای نبود ولی شاید بعضی از قسمتهای داستان را روشنتر کند و یک بار دیدنش ارزش دارد. ************************************************************************ آیا ابدیت به خاطر این است که جزئیات یک عمر را تلف کند؟ چه کسی میتوانست تصور کند که انسان برای همیشه هر لحظهای از زندگی را تا کوچکترین اجزاء تشکیل دهندهی آن به یاد بیاورد؟ یا میتواند چنین باشد که این صرفاً پسازندگی است که از آن من است، و از آنجا که هر زندگی منحصر به فرد است، پس آیا هر پسازندگی نیز چنین است، و اثر انگشت فناناپذیر هر پسازندگی نیز مشابه هیچکس دیگری نیست؟ من وسیلهای برای بیان ندارم. همانند دوران زندگی فقط میدانم که چه هست، و در مرگ، چه هست تبدیل میشود به چه بود. انسان فقط در هنگام گذران حیات به زندگیاش زنجیر نشده است، پس از سپری شدنش نیز به اتصال به آن ادامه میدهد. ... و اگر دریافته بودم که مرگ پوچی بیپایان نیست بلکه در عوض از تفکر به خاطره ازلی درباره خودش شکل میگیرد آیا به هیچ وجه از وحشت آن کاسته میشد؟ صفحه ۵۵ کتاب مبتذلترین، اتفاقیترین، و حتی مضحکترین انتخابهای انسان به طریقی بسیار بد و غیر قابل فهم به بدترین نتیجه منجر میشود. صفحه ۱۸۹ کتاب ۱۴۰۴/۰۵/۱۰...more
از ترجمه راضی نبودم. ************************************************************************ ویلیام اروین در برنامهی مطالعاتیای که در پایان کتاب فلسفاز ترجمه راضی نبودم. ************************************************************************ ویلیام اروین در برنامهی مطالعاتیای که در پایان کتاب فلسفهای برای زندگی برای مطالعهی کتابهایی که دربارهی رواقیان نوشته است، از کتاب شجاعت زیر آتش استاکدیل به عنوان کتابی که واجد بصیرتهایی برای رواقی زیستن در شرایط دشوار زندگی است، نام میبرد و مطالعهی آن را توصیه میکند. مقدمه مترجم. صفحهی ۱۰ کتاب دریابان استاکدیل، پژوهشگر ارشد مؤسسه هوور در زمینهی جنگ، انقلاب و صلح، مدت ۳۷ سال کادر ثابت نیروی دریایی [ایالات متحدهی آمریکا] بود. استاکدیل به عنوان یک خلبان جنگنده برون مرزی ناو هواپیمابر، در دومین مأموریت جنگی خود بر فراز ویتنام شمالی، مورد تیرباران [هوایی ویتنامیها] قرار گرفت [که از آن اتفاق، جان به در برد] . استاکدیل هشت سال در هانوی بهعنوان افسر ارشد نیروی دریایی، زندانی جنگی بود. در این مدت ۱۵ بار شکنجه شد، دو سال در غل و زنجیر بود و به مدت چهار سال هم حبس انفرادی کشید. مقدمهی انتشارات دانشگاه استنفورد بر کتاب. صفحه ۲۳ کتاب اپیکتتوس در رساله میگوید: «به یاد داشته باشید، شما بازیگر نمایشنامهای هستید، که نویسنده انتخاب میکند - اگر کوتاه، پس یک نمایشنامه کوتاه، اگر بلند، پس در یک نمایشنامه بلند حاضرید. اگر او بخواهد، باید نقش یک مرد فقیر، یا یک چلاق، یا یک حاکم را نمایش بدهی و [نمایشنامهنویس] مواظب است که آن نقش را به خوبی بازی کنی. چون این حرفهی تو است - که نقش داده شده را به خوبی اجرا کنی، ولی انتخاب نقش دست شخص دیگری است. صفحه ۳۷ کتاب سولژنتسین: «من زمانی که روی حصیر پوسیدهی زندان دراز کشیده بودم، اولین نشانههای درونی کامیابی را حس کردم. کمکم برایم آشکار شد خط جدا کنندهی خوبی و بدی یا خیر و شر را دولتها، گروهها و احزاب سیاسی تعیین نمیکنند، بلکه درست قلب هر انسانی، قلب همهی انسانهاست که تعیین کنندهی این مرز است. و به همین دلیل هرگاه من به سالهای حبسام فکر میکنم، بعضی مواقع در نهایت شگفتی خودم به آنچه میاندیشم، با خود میگویم: متشکرم زندان! که بخشی از زندگی من بودی». صفحه ۳۹ کتاب اپیکتتوس میگوید: «نگران آسیب و صدمهای بزرگتر از این باش. آسیبی بزرگتر از این نیست: نابود کردن یک انسان قابلاعتماد، با عزت نفس و خوش طینت در درون شما». صفحه ۴۷ کتاب It matters not how strait the gate, How charged with punishment the scroll, I am the master of my fate: I am the captain of my soul. مهم نیست چقدر دروازه باریک است، چقدر است اندازه طومار اتهام و مجازات منم ارباب تقدیرم؛ منم صاحب سرنوشتم منم فرمانده روحم؛ منم ناخدای روحم. آخرین بیت شعر شکستناپذیر ارنست هنلی. صفحات ۵۹-۶۰ کتاب ۱۴۰۴/۰۵/۰۶...more
از زندگی چه میخواهید؟ … خیلیها حتی نمیدانند هدف اصلی زندگیشان چیست. اینجور آدمها شاید بدانند در هر دقیقه از زندگی یا هر دهه از عمرشان چه میخواهاز زندگی چه میخواهید؟ … خیلیها حتی نمیدانند هدف اصلی زندگیشان چیست. اینجور آدمها شاید بدانند در هر دقیقه از زندگی یا هر دهه از عمرشان چه میخواهند. اما هرگز درنگی نکردهاند تا به هدف اصلی زندگیشان بیندیشند. البته میتوان فهمید چرا به این مسئله نمیاندیشند. فرهنگ ما افراد را به فکر کردن درمورد این چیزها ترغیب نمیکند؛ در واقع فرهنگ ما هزار جور سرگرمی برای افراد فراهم میآورد و درنتیجه افراد هیچ وقت مجبور نمیشوند به آن هدف اصلی بیندیشند. مقدمه. صفحه ۱۳ کتاب ممکن است اینجا عدهای از شما بپرسید آیا رواقی زیستن با باورهای دینی سازگار هست یا نه. به گمان من زیستن به سبک رواقی با اغلب ادیان سازگار است. مخصوصاً مسیحیان طنین آموزههای رواقی را در باورهای دینیشان مییابند. مثلاً آنها هم در میل به آرامش با رواقیون همداستانند ولی نام صلح و آشتی را بر آن میگذارند. مسیحیان فرمان مارکوس آورلیوس را که «به انسان عشق بورز» همراستا با آموزههای خودشان میبینند و این گفته اپیکتتوس را که: «بعضی چیزها در حوزهی اختیار ما هستند و برخی چیزها از این قلمرو خارجند. و اگر اندکی ذکاوت داشته باشیم انرژیمان را صرف اموری میکنیم که در اختیار ما هستند.» برای مسیحیان این سخن یادآور «دعای آرامش» است که معمولاً به متأله مسیحی راینهولد نیبور نسبت داده میشود. مقدمه. صفحات ۲۵-۲۶ کتاب در حکومت خودکامهای چون ایران باستان، توانایی خواندن، نوشتن و انجام محاسبات ریاضی برای مقامات دولتی ضروری بود اما توانایی متقاعد کردن دیگران چندان اهمیتی نداشت. مسئولین فقط باید دستور میدادند و زیردستان باید بیدرنگ اطاعت میکردند. اما در یونان و روم، ظهور دموکراسی به این معنا بود که هر کس قادر به مجاب کردن دیگران باشد، بخت موفقیتش در فعالیتهای سیاسی و حقوقی بیشتر است. به همین دلیل والدین ثروتمند یونانی و رومی پس از تمام شدن تحصیلات متوسطهی فرزندانشان، به دنبال آموزگارانی میگشتند که انواع شیوههای اقناع را به آنان بیاموزند. صفحات ۳۴-۳۵ کتاب به باور من بسیاری از انسانها شخصیت و شرایطشان طوری است که به طرز شگفتآوری مستعد پذیرش فلسفه زندگی رواقی هستند. وانگهی، فارغ از اینکه فرد چه فلسفهای را برای زندگیاش انتخاب میکند، همین نفس انتخاب فلسفهای برای زندگی باعث میشود زندگیاش از بسیاری از مردمی که فلسفهی منسجم و بی تناقضی برای زندگیشان ندارند، بهتر باشد. صفحه ۴۳ کتاب ۱۴۰۴/۰۵/۰۱...more
تنها میخواهم بفهمم چه میشود که گاه این همه آدم، این همه شهر و روستا، این همه ملت یک تن جبار را تاب میآورند، جباری که قدرتی جز همان که ایشان به اتنها میخواهم بفهمم چه میشود که گاه این همه آدم، این همه شهر و روستا، این همه ملت یک تن جبار را تاب میآورند، جباری که قدرتی جز همان که ایشان به او میدهند ندارد، جباری که نمیتواند آزارشان دهد مگر از آن روی و به همان اندازه که میخواهند تابش آورند، جباری که نمیتوانست کمترین آسیبی به ایشان رساند تنها اگر نمیخواستند به او گردن نهند و رویاروی او میایستادند. صفحه ۳۳ کتاب پس خود مردمند که میگذارند جبار سرکوبشان کند و بدتر از آن این که سبب سرکوب خود هم میشوند زیرا اگر از بندگی دست میکشیدند از آن میرهیدند. مردم به دست خود در بند کشیده میشوند، خودشان گردن به یوغ میسپرند، و با پای خود به کشتارگاه میروند. بر سر دوراهی میان بنده ماندن و آزاد زیستن، خود مردمند که آزادگی را پس میزنند و بندگی پیشه میکنند. مردم خود به این ذلت تن در میدهند و در طلب آنهم میدوند. صفحه ۴۱ کتاب میتوانید برهید اگر برای رهایی بکوشید. نه اینکه بکوشید که برهید بلکه تنها بکوشید که بخواهید برهید. بر آن شوید که دیگر بندگی نکنید و آنک شما آزادید. نمیگویم که او را بجنبانید یا بلرزانید، تنها دیگر پشتیبانش نباشید و خواهید دید که چون ستون گرانی که پایهاش را از جا ببرند زیر بار خود فرو خواهد ریخت و درهم خواهد شکست. صفحه ۴۶ کتاب بیگمان پس از مرگ آن مردم آزارترین آیندگان هم از گناهشان در نمیگذرند، نامشان را با جوهر هزاران قلم لکهدار میکنند، در شرح رسواییشان هزاران کاغذ سیاه میکنند، هر چه را از آنان مانده باشد از بیخ و بن بر میاندازند، و در گور هم آسودهشان نمیگذارند و باز آنان را کیفر میدهند. صفحه ۱۱۳ کتاب ۱۴۰۴/۰۴/۲۶...more
این کتاب از پیشنهادهای آقای مصطفی ملکیان در عید نوروز سال ۱۴۰۴ بود. پیشنهاد بسیار خوبی که خواندنش بسیار لذت بخش بود. **********************************این کتاب از پیشنهادهای آقای مصطفی ملکیان در عید نوروز سال ۱۴۰۴ بود. پیشنهاد بسیار خوبی که خواندنش بسیار لذت بخش بود. ************************************************************************* همه چیز را از خود طلبیدن، زندگی اصیل، خود فرمایی، عقلانیت، صداقت، کف نفس و خویشتنداری، دگر دوستی و دیگر گزینی، شجاعت، اعتدال و میانه روی، عدالت، شفقت، عشق، آزادگی و ناوابستگی، سپاسمندی از هستی، آشتی با خود، صلح با دیگران، تعادل با محیط، عشق به سرنوشت، آرامش درونی، و متانت بیرونی. اگر این بیست ویژگی منشی و شخصیتی را ارزشمند، فضیلت و آرمان تلقی میکنید و از فقدان آنها رنج میبرید رجوع مکرر به نامههای سنکا، حکیم رواقی، را قویاً توصیه میکنم. نیک خواهانه و بی سر سوزنی مبالغه، تأکید میکنم که آنان که صادقانه و به جد خواستار زندگی نیکاند هیچ گاه از مطالعهی آثار سنکا، عموماً، و این نامهها، خصوصاً، بینیاز نخواهند بود. عمق فهم او از امور انسانی و رسایی و شیوایی کلاماش آثار وی را بیهمتا ساختهاند. مصطفی ملکیان. پشت جلد کتاب آن که اندک دارد مسکین نیست؛ مسکین آن است که زیاده میطلبد. چون چشم به مال دیگری بدوزی، و در عوض حاصل امروز امید به آوردهی فردا ببندی، دیگر چه فرق میکند که چه مقدار در خزانه یا انبارت انباشتهای، یا شمار اغنام و احشام و ربح اموالت چه میزان است؟ میپرسی حد و حدود مال و مکنت کجاست؟ ابتدا داشتن ضروریات؛ و آنگاه داشتن به حد کفایت. صفحه ۳۰ کتاب نخستین چیزی که فلسفه نوید میدهد احساس همنوعی و همبستگی میان ابناء بشر است. صفحه ۳۵ کتاب آن کس که ظروف سفالین را به سان ظروف سیمین به کار بندد همانا بزرگ مردیست؛ با این حال، آن کس نیز که ظروف سیمین را سفالین بداند همان سان بزرگ است. ناتوانی در ضبط و مهار ثروت نشانهی ضعف است. صفحه ۳۶ کتاب خوشا آن کس که نه تنها حضورش بل یاد او نیز از دیگران انسانی بهتر میسازد. صفحه ۶۰ کتاب چه بسا آینده مصیبتی را آبستن باشد؛ این اکنون اثبات ناپذیر است. چه اتفاقات نامنتظره که رخ دادهاند! و چه اتفاقاتی که به انتظارشان نشستهایم و هرگز رخ ندادهاند! اگر حتی وقوع اتفاقی حتمی باشد، چه سود از انتظار کشیدن؟ آنگاه که رخ نمود به سوگ خواهی نشست؛ حالا که رخ ننموده چشم انتظار چیزی خوشتر باش. چه به دست خواهی آورد؟ زمان. صفحه ۶۹ کتاب چون چشمت به کسانی افتاد که از تو پیشترند، چشم به آنانی بدوز که در قفای تواند. صفحه ۷۵ کتاب باید ثابت قدم بود و با مطالعهی مستمر بر نیروی خویشتن افزود، تا زمانی که اهداف عالی به ضمیری عالی بدل گردند. صفحه ۷۷ کتاب هر سخن نیک، گفتهی هر آن کس باشد، همانا از آن من است. صفحه ۷۹ کتاب اپیکورس میگوید: «تمرین مرگ کن.» یا اگر بتوان این اندیشه را به تعبیری بهتر بیان کرد: خوب است چگونه مردن را بیاموزی. صفحه ۱۰۴ کتاب اما همین که از شر آنچه نابجاست خلاص گردی، هر نقل مکانی لذتبخش میگردد. حتی اگر به دورترین نقاط زمین تبعیدت کنند و خویشتن را در بی تمدنترین سرزمین بیابی، آن را خلوتگاهی مساعد خواهی یافت. مهم نیست به کجا میروی، مهمتر این است که هنگام رفتن که هستی. پس روا نیست ضمیر را به مکانی خاص گره زدن. صفحه ۱۱۱ کتاب تک درخت حیرتی برنمیانگیزد اگر کل درختان جنگل به یک قامت باشند. صفحه ۱۱۴ کتاب حقیقت در دسترس همگان است؛ هنوز به تصاحب کسی در نیامده است. از بهر آنان که هنوز نیامدهاند نیز بسی حقایق کشف ناشده باقیست. صفحه ۱۱۸ کتاب پر باریست که فضیلت ممیزهی تاک است؛ در آدمی نیز چیزی را باید ستود که از آن خود اوست. گیریم کسی بردگانی دلربا دارد و مزارعی وسیع و سرمایهای کلان در کار کرده است، که چه؟ اینها همه پیرامون اوست، نه درون او. چیزی را در او بستای که هرگز نتوان به دیگری بخشید یا از او ستاند - آنچه وجه ممیزهی انسان است. میپرسی چه چیزی؟ ضمیر، و خردی کمال یافته در دل ضمیر. چرا که انسان همانا حیوان خردمند است، پس زمانی کامل میگردد که آنچه را از بهر آن زاده شده است به انجام برساند. حال این خردمندی از او چه میطلبد؟ آسانترین چیزها: زیستن بر وفق سرشت خودش. صفحات ۱۳۱-۱۳۲ کتاب این است وعدهی فلسفه: هم سنگ ساختن من با ایزدان. صفحه ۱۴۷ کتاب ایزد به اقتضای طبیعت از ترس بریست؛ انسان فرزانه خود این موهبت به خویشتن ارزانی میدارد. نیک بدان که این دستاوردی بس عظیم است: برخورداری از آرامش ایزدان باوجود ضعفهای بشری. صفحه ۱۵۲ کتاب زندگی به نمایش میماند: آنچه مهم است نه طول آن، بلکه کیفیت نقش آفرینیهاست. صفحه ۱۸۹ کتاب کیست که تردید کند در این که زندگی ما هدیهی ایزدان نامیراست اما نیک زیستن ما هدیهی فلسفه؟ پس بیشک اگر فلسفه را خود ایزدان به ما ارزانی نداشته بودند، بیشتر مدیون فلسفه میبودیم تا ایزدان، چرا که زندگی نیک هدیهایست بس گرانقدرتر از خود زندگی. ایزدان معرفت فلسفه را به هیچکس عطا نکردهاند، لیک قوهی کسب آن را به همگان دادهاند. صفحه ۲۲۶ کتاب زندگانی فینفسه نه نیک است نه بد؛ زندگانی صرفاً عرصهی نیک و بد است. صفحه ۲۴۸ کتاب به راستی از دشواری کارها نیست که اعتماد به نفس از دست میرود، بل فقدان اعتماد به نفس است که کارها دشوار میسازد. صفحه ۲۶۳ کتاب آنگاه که گردن از یوغ بندگی برهانیم، با شجاعتی از این دست رویاروی مصائب توانیم ایستاد. نخست باید که دست رد بر سینهی لذتها زد؛ اینها با تمناهای بسیارشان ما را سست و ضعیف گردانند و وادارمان سازند که از بخت و اقبال زیاده بطلبیم. سپس دست از مکنت بباید کشید: مکنت غرامت بردگیست. صفحه ۲۶۶ کتاب آزادی به رایگان به کف نیاید. اگر آن را بس ارجمند بداری، باید که از ارزش هر آنچه دیگر بکاهی. صفحه ۲۶۶ کتاب مسکنت تنها در نظر کسانی شر است که آن را نپذیرفتهاند. مرگ شر نیست. پس چیست؟ یگانه حقی که مردمان همه از آن نصیب یکسان دارند. صفحه ۳۰۰ کتاب ۱۴۰۴/۰۴/۲۲...more
بخشی از یک گفت و گو با برتراند راسل - جناب راسل، فرض بفرمایید این فیلم را، مثل یک طومار باستانی از هزاران سال پیش، نسلهای آیندهی ما تماشا کنند. فکر مبخشی از یک گفت و گو با برتراند راسل - جناب راسل، فرض بفرمایید این فیلم را، مثل یک طومار باستانی از هزاران سال پیش، نسلهای آیندهی ما تماشا کنند. فکر میکنید از زندگیتان و درسهایی که از آن آموختید، چه چیزی ارزش آن را دارد که به نسلهای آینده گفته شود؟ راسل: دوست دارم به دو نکته اشاره کنم: یکی فکری، و دیگری اخلاقی. نکتهی فکریای که میخواهم به آنها بگویم این است: وقتی موضوعی را بررسی میکنید یا فلسفهای را در نظر میگیرید، فقط از خودتان بپرسید واقعیات چه هستند و حقیقتی که آن واقعیات تأیید میکنند، چیست. هرگز به خودتان اجازه ندهید با آرزو اندیشی یا باور به چیزهایی که فکر میکنید میتوانند اثرات اجتماعی برایتان داشته باشند، مسیرتان منحرف شود، بلکه فقط ببینید واقعیات چه هستند. این نکتهی فکریای بود که دوست داشتم بگویم. اما نکتهی اخلاقیای که میخواهم به آنها بگویم بسیار ساده است. باید بگویم عشق، خردمندانه است و نفرت، احمقانه. در این دنیایی که ارتباطها و پیوندهای درونیاش هرروز بیشتر میشود، مجبوریم یاد بگیریم که باهم مدارا کنیم. باید یاد بگیریم که بعضی آدمها چیزهایی میگویند که خوشمان نمیآید. فقط به این ترتیب میتوانیم با هم زندگی کنیم. اگر قرار باشد با هم زندگی کنیم و باهم نمیریم، باید یاد بگیریم نسبت به هم نوع دوستی و تحمل داشته باشیم. این کار برای ادامهی زندگی بشر در این کرهی خاکی اهمیت حیاتی دارد. صفحات ۳۳۱-۳۳۲ کتاب ۱۴۰۴/۰۴/۱۷...more
رمان اشتباه در ستارههای بخت ما از جمله آثار پرفروش ادبیات آمریکا در سالهای اخیر بوده است... که جان بون در سال ۲۰۱۴ بر اساسش نسخهای سینمایی ساخت. پرمان اشتباه در ستارههای بخت ما از جمله آثار پرفروش ادبیات آمریکا در سالهای اخیر بوده است... که جان بون در سال ۲۰۱۴ بر اساسش نسخهای سینمایی ساخت. پشت جلد کتاب گاهی یک کتاب میخوانی و آن کتاب تو را پر از تعصب عجیب انجیلی میکند و متقاعد میشوی که این دنیای متلاشی شده هرگز دوباره یکپارچه نمیشود، مگر اینکه همه مردم دنیا این کتاب را بخوانند. صفحه ۳۴ کتاب اگه برای این زندگی نکنیم که در خدمت یه خوبی مطلق باشیم، بهتره لااقل برای یه خدمت کردن به خوبی مطلق بمیریم. صفحه ۱۳۸ کتاب ظاهراً دنیا کارخونهی تضمین آرزوها نیست. صفحه ۱۶۰ کتاب بخش زیادی از زندگیام صرف جلوگیری از گریه کردن جلو آدمهایی شده که دوستم داشتند.... دندانهایت را به هم فشار میدهی. به بالا نگاه میکنی. به خودت میگویی که اگر اشکت را ببینند اذیت میشوند و تو چیزی جز ناراحتی و اندوه در زندگی آنها نخواهی بود. تو نباید باعث اندوه بیشتری شوی؛ بنابراین نمیخواهی گریه کنی و همهی این چیزها را در حال نگاه کردن به سقف به خودت میگویی. بعد با اینکه گلویت نمیخواهد بسته شود، آن را قورت میدهی و به کسی که دوستت دارد نگاه میکنی و لبخند میزنی. صفحه ۱۷۰ کتاب چیزهای زیادی به آن وابسته است یک گاری قرمز عاریتی لعاب یافته از آب باران کنار مرغهای سپید «گاری قرمز، سرودهی ویلیام کارلوس ویلیامز» صفحات ۱۹۵-۱۹۶ کتاب در این دنیا نمیتوانی انتخاب کنی که آسیب ببینی، ولی میتوانی انتخاب کنی چه کسی به تو آسیب برساند. صفحه ۲۴۷ کتاب ۱۴۰۴/۰۴/۱۲...more
از این کتاب، به سال ۱۹۷۰، فیلمی به کارگردانی سیدنی پولاک و با شرکت جین فوندا (در نقش گلوریا) مایکل سارازین (رابرت) گیگ یانگ (راکی) تهیه شده که در ایرااز این کتاب، به سال ۱۹۷۰، فیلمی به کارگردانی سیدنی پولاک و با شرکت جین فوندا (در نقش گلوریا) مایکل سارازین (رابرت) گیگ یانگ (راکی) تهیه شده که در ایران نیز به نمایش درآمده است. مقدمه مترجم. صفحه ۱۶ کتاب آنها به اسبها شلیک میکنند غمنامهی فرد درماندهای است تسلیم وضعیات اجتماعی، که به شیوهی خود فرد درماندهی دیگری را نجات میدهد. گیرم با مرگ. مقدمه مترجم. صفحهی ۱۴ کتاب راوی داستان… با معصومیت کم نظیری سقوط ارزشها و خیمه شب بازی ادعاها را در جامعهی سرمایهداری روایت میکند، اما هرگز قضاوت نمیکند، زیرا حتی در دم مرگ هم نمیخواهد درگیر شود. و بالاخره آدمکشی او هم به گونهای سادهلوحانه صورت میگیرد. آیا در لحظهی آخر، او از رؤیای آمریکایی بیدار شدهاست؟. مقدمه مترجم. صفحه ۱۵ کتاب تمام این جمعیتهای تقوا و اخلاق شما، تمام این انجمنهای زنانهی مؤدب شما، پرند از یک مشت پیرهای فضول و یک مشت شپش کلیسا که بیست سال است خنده به لبشان نیامده و موقعی که میبینند دیگران یک کمی خوشند، از حسادت جگرشان آتش میگیرد… چرا نباید پیرسگهایی مثل شماها، هرچند وقت یک بار، برای خنک کردن دلشان، برنامهای ترتیب بدهند؟ همین است که شما را می چزاند و به این ریخت درمیآورد. صفحه ۱۴۳ کتاب ۱۴۰۴/۰۴/۰۷...more
یک فیلم اقتباسی هم دارد که والریو زورلینی کارگردانی کرده و بازیگرهای خوبی گرد هم آورده، با موسیقی انیو موریکونه، و البته بخشهایی از فیلم در ارگ بم فییک فیلم اقتباسی هم دارد که والریو زورلینی کارگردانی کرده و بازیگرهای خوبی گرد هم آورده، با موسیقی انیو موریکونه، و البته بخشهایی از فیلم در ارگ بم فیلمبرداری شده است. ********************************************************************* به نظرش میرسید میان آدمهایی از نژادی دیگر، در مرزی بیگانه و در جهانی سخت و ناسپاس به سر میبرد. صفحه ۴۳ کتاب سالها چنان به کندی و نرمی میگذرند که گذارشان محسوس نیست. در عین صفا پیش میروی و با کنجکاوی به هر سو مینگری. به راستی شتاب چرا؟ نه پشت سرت کسی است که به تیزرویات وا دارد و نه پیش رویت کسی که در انتظارت باشد. دوستانت نیز بیغم فردا پیش میروند و بارها به بازی میایستند. صفحه ۴۷ کتاب اما روزی به جایی میرسی که از سر غریزه روی میگردانی و میبینی دروازهای پشت سرت بسته شد و راه بازگشت را بریده است. آن وقت حس میکنی که چیزی عوض شده. خورشید دیگر بی جنبش نمینماید، بلکه به تیزپایی فرا میلغزد و فرصت تماشایت نمیدهد و به جانب باختر میشتابد. میبینی که ابرها دیگر در پهنهی نیلگون آسمان بیحرکت نیستند. آنان نیز چنان شتابان میگریزند که از سر و دوش هم بالا میروند. درمییابی که زمان میشتابد و راه ناگزیر سرانجام به فرجام میرسد. صفحه ۴۸ کتاب هیچ کس نبود که هشدارش دهد و بگوید: «مواظب باش، جووانی دروگو!» او در بند توهمی سمج بود. گل جوانیاش رو به پژمردگی میرفت، اما چشمهی شباب را خشک ناشدنی میپنداشت. دریغا که از تیزپایی زمان هیچ نمیدانست. حتی اگر جوانیاش همچون خدایان صدها و صدها سال میپایید، سهمش از آن به همین ناچیزی میبود. اما او انسان بود و عمری کوتاه و معمولی داشت که هیچ نبود جز شهابی پرشتاب و بیدوام، نعمتی ناچیز که با تنگ چشمی به او داده شده بود و آدمی میتوانست سالهایش را با انگشتان دست بشمرد و هنوز به دست نیامده از دست میرفت. صفحه ۷۴ کتاب خود را میان موجوداتی شبیه خویش میپنداریم، اما جز صخرههایی یخ پوش و سنگستانی با زبانی نامفهوم چیزی پیرامونمان نیست. میخواهیم به دوستی درود بگوییم و دست پیش میبریم تا دستی را بفشاریم، اما دستمان به لختی فرو میافتد و لبخند بر لبانمان میخشکد، زیرا در مییابیم دوستی در کار نیست و یکسره تنهاییم. صفحه ۷۶ کتاب رفته رفته اطمینانش سست میشد. آنگاه که آدمی تنهاست و یار رازگویی ندارد، حفظ یقین آسان نیست. درست در همین هنگام بود که دروگو دریافت انسانها چقدر از هم دورند و بهرغم محبتی که ممکن است نسبت به هم داشته باشند، تا چه اندازه با یکدیگر بیگانهاند. پی برد که اگر انسان رنج ببرد، رنجش از آن خود اوست و هیچکس نیست که حتی اندکی از بار آن رنج را از دل او بردارد. دریافت که اگر کسی دردمند باشد، حتی عاشق بیقرارش هم نمیتواند با درد او درد بکشد و دانست که علت تنهایی آدمی همین است. صفحه ۱۹۰ کتاب ۱۴۰۴/۰۴/۰۲...more
بهار خاموش و راشل کارسون خاموش شدنی نبودند. کتاب به مشهوریت بسیار و پشتیبانی همگانی نائل شد، به طوری که پیش از مرگ کارسون در آوریل ۱۹۶۴ تقریباً یک بهار خاموش و راشل کارسون خاموش شدنی نبودند. کتاب به مشهوریت بسیار و پشتیبانی همگانی نائل شد، به طوری که پیش از مرگ کارسون در آوریل ۱۹۶۴ تقریباً یک میلیون نسخه از کتاب به فروش رفته بود. وقتی او در برنامه خبری گزارش تلویزیونی سی بی اس پرسشهای مطرح شده را به آرامی و دقت پاسخ میگفت هیچ چیز از آن کارسون ادعایی غوغا سالار خبری نبود. یک ماه بعد شهادت او در مقابل یک کمیته فرعی مجلس سنا در پشتیبانی از اصلاحات قانونی تحقیقات دولتی بیشتر موجب شد که فعالیت در این زمینه جان تازهای بگیرد. سازمانهای مردمی طرفدار محیط زیست برای نخستین بار در بسیاری از ایالات ظاهر شدند و قوانینی وضع شد تا استفاده از آفتکشها را تا هنگامی که شناخت بهتری از تأثیر آنها بر سلامتی انسان و حیات وحش به دست نیامده محدود کند. از نظر عامهی مردم که او آن همه تلاش کرده بود تا با توصیفهای دقیق به آنها نشان دهد که مواد سمی به ظاهر نامرئی اما عملاً سمی و بالقوه مضر با نفوذ در هوا، آب و خاک به نرمی در بدن انسان انباشته میگردد، هیچ تردیدی باقی نبود که گفتههای کارسون از ظرایف بومشناختی بیشتر درست است تا نادرست و درخور آنکه مورد بررسی بیشتر قرار بگیرد. از دیدگاه همان مردمی که نحوه عمل غبارها و فرو بارشهای هستهای را شناخته بودند اثرات آفتکشها نیز بر سلامت انسان میتوانست هم آنی و هم درازمدت باشد؛ ... بهار خاموش، به شیوهای متفاوت از هر اثر علمی دیگر، نه تنها یادآور جنبههای علمی بومشناسی است که چنین اغلب آن را نادیده میگیریم، بلکه یادآور قدرت فرد در بروز تحول نیز هست. تلاشهای راشل کارسون در حفظ آنچه بدان عشق میورزید میراثی از تمامیت و شجاعت فردی برای ما باقی گذاشته است. پیشگفتار. لیندا لیر. صفحات ۹-۱۰ کتاب ۱۴۰۴/۰۳/۲۸...more
ارنست همینگوی، نویسندهی نامدار آمریکایی، در ۱۹۳۵ اعلام کرد: «همهی ادبیات مدرن آمریکا از یک کتاب مارک تواین، با عنوان هاکلبری فین، سرچشمه گرفته است. ارنست همینگوی، نویسندهی نامدار آمریکایی، در ۱۹۳۵ اعلام کرد: «همهی ادبیات مدرن آمریکا از یک کتاب مارک تواین، با عنوان هاکلبری فین، سرچشمه گرفته است. تاکنون بهتر از هاکلبری فین نداشتهایم. همهی ادبیات آمریکا از آن کتاب نشأت دارد. پیش از آن هیچ نبوده است.» پیشگفتار مترجم. صفحهی ۱۴ کتاب ۱۴۰۴/۰۳/۲۲...more
تو را به خدا شانس ما را میبینی؟ این همه کشور توی دنیا هست، آن وقت ما عدل باید توی این خراب شده به دنیا میآمدیم که مهد حماقت و جنایت است. تقدیر عجبتو را به خدا شانس ما را میبینی؟ این همه کشور توی دنیا هست، آن وقت ما عدل باید توی این خراب شده به دنیا میآمدیم که مهد حماقت و جنایت است. تقدیر عجب شوخیهای هولناکی با آدم میکند. صفحهی ۱۱ کتاب ملتی تو سری خورتر و خاک بر سر تر از اینها ندیدهام. با کمال میل خودشان را به ارتش میفروشند، از بس که کشته مردهی جنایتاند. اصلاً انگار تروریسم توی خونشان است. صفحه ۱۵ کتاب چطور میشود به مردمی که نه به تاریخ عمومی جهان علاقه دارند، نه تاریخ خودشان، بگویی «ملت»؟ این جماعت تاریخ چه میفهمند؟ صفحه ۱۶ کتاب همه جای دنیا سیاست مدارها اهل کثافت کاریاند، اما توی این مملکت دیگر تا خرخره توی کثافت فرو رفتهاند. باور کن کثیفتر از اینها هیچ جای دنیا پیدا نمیکنی. ... مویا، به خدا به عمرم سیاست مدارانی تا این اندازه غرق در جهل و خرافه ندیدهام. انگار عامدانه در برابر دانستن مقاومت میکنند. هر کس یک جو سواد داشته باشد فوراً میفهمد سواد این جماعت ته کشیده، چون به محض اینکه دهنشان را باز میکنند خودشان را لو میدهند و حالیات میکنند که مدتهاست چهار خط کتاب نخواندهاند. برای همین هم اگر ازشان بخواهی در حضور مردم یک چیزی را از رو بخوانند عزا میگیرند. صفحهی ۱۷ کتاب فکرش را بکن؛ دهها هزار ابله عقلشان را دادند دست اینها و خودشان را با شور و شوق، گوشت دم توپ کردند. که چی؟ که آقایان آنقدر بخورند و بچاپند تا بشوند درست مثل همان ثروتمندانی که یک زمانی تف و لعنشان میکردند. صفحه ۱۹ کتاب خریت آدمیزاد که ته ندارد. مخصوصاً توی این مملکت که آدمها روز به روز قلههای رفیعتری از خریت را فتح میکنند. اصلاً خودت قضاوت کن؛ اگر این مردم خر نبودند چطور میشد یک جنایتکار روانی که دستور ترور اسقف اعظم سان سالوادور را داد، هزاران کمونیست را قلع و قمع کرد و کشتار به راه انداخت، تبدیل شود به محبوبترین و کاریزماتیکترین سیاست مدار بیست سال گذشته؟ … مویا، توحش و بیخردی در این سطح فقط توی این مملکت ممکن است. آخر کجای دنیا یک جانی بالفطره میشود پدر معنوی مردم؟ صفحات ۲۰-۲۱ کتاب باور کن ریاکاری توی خون این مردم است. تمام این جماعت ته دلشان میخواهد آمریکایی بشوند، اما حاضر نیستند قبول کنند بزرگترین آرزویشان این است که عین آمریکاییها باشند. میدانی چرا مویا؟ چون ریا کارند. صفحات ۲۹-۳۰ کتاب واقعاً مایه شرمندگی است مویا. آدم وقتی بهش فکر میکند دلش میخواهد سرش را بکوبد به دیوار. اعضای این خانواده در اوقات فراغتشان توی خانه هیچ کاری ندارند جز اینکه تلویزیون نگاه کنند. اگر حتی یک دانه کتاب آنجا گیر آوردی اسمم را عوض میکنم. حتی کپی یک نقاشی یا یک نوار موسیقی فاخر توی آن خانه پیدا نمیکنی. برادرم و خانوادهاش دشمن قسم خوردهی هر چیزی هستند که بویی از فرهنگ و هنر بدهد یا به تعالی روح و پرورش فکر کمک کند. صفحات ۳۱-۳۲ کتاب البته ناگفته نماند که توی این مملکت تأسیس دانشگاه تفاوتی با دکان باز کردن ندارد. فکر نکنم هیچ جای دیگری توی دنیا این همه دانشگاه خصوصی داشته باشد. تو را به خدا نگاه کن مویا، فقط توی همین سان سالوادور بیش از چهل تا دانشگاه خصوصی هست! اصلاً آدم شاخ در میآورد. آخر شهری که خودش را بکشد یک میلیون و نیم جمعیت دارد، نزدیک پنجاه تا دانشگاه خصوصی میخواهد چکار؟ دگر خودت تا تهش رو بخوان. تقریباً همهی این دانشگاهها بنگاه معامله مدرکاند. نتیجهاش را هم میبینی دیگر. علم و دانش را لجنمال کردهاند و تحصیلات عالی را به گند کشیدهاند. هیچ کشوری را پیدا نمیکنی که تا این اندازه تحصیل را خوار و خفیف کرده باشد. مویا، هرچه دانشگاه خصوصیتر باشد، فارغالتحصیلهایش هم احمقتر و حقهباز ترند. مثل روز روشن است که احدی توی این مملکت برای علم و دانش تره خرد نمیکند. فقط دنبال مدرکاند و بس. میخواهند یک مدرک مدیریت بازرگانی بگیرند که شغل نان و آبداری گیرشان بیاید. حالا به درک که هیچی یاد نگرفتهاند! صفحات ۳۴-۳۵ کتاب امید به تغییر توهمی بیش نیست. آدمهایی که فکرشان را به کار میاندازند، به علم و دانش علاقه دارند یا میخواهند زندگیشان را وقف هنر کنند باید در اولین فرصت بگذارند از این خراب شده بروند. مویا، اینجا میپوسی و میگندی. صفحه ۳۶ کتاب مویا، اینجا با یک فرهنگ بیسواد طرفی؛ فرهنگی که از نوشتار محروم است و هیچ اهمیتی به ثبت وقایع یا حافظه تاریخی نمیدهد. اصلاً هیچ درکی از گذشته ندارد. من بهش میگویم «فرهنگ خرمگسی»، چون افق دیدش فقط محدود به حال میشود و حافظه خرمگس را دارد. درست عین خرمگسی که خودش را میکوبد به شیشه و دو ثانیه بعد باز همان کار را تکرار میکند چون توی همین دو ثانیه وجود شیشه را یادش رفته. مویا، برای این فرهنگ منحط، نوشتار کوچکترین اهمیتی ندارد. یک دفعه از بیسوادی محض پریده و شیفته خریتهای تلویزیون شده. صفحه ۴۹ کتاب آدم واقعاً غصهاش میگیرد وقتی میبیند زندگی خفتبار این مردم حتی بهترین ذهنهایشان را هم با تعصب ایدئولوژیک آلوده میکند. دیگر به آدم ثابت میشود تعصب ایدئولوژیک فقط مال کسانی است که در خواری و خفت زندگی میکنند. صفحه ۵۱ کتاب ۱۴۰۴/۰۳/۱۷...more
«من جویای آموختنم، و درختان و کشتزارها چیزی به من نمیآموزند؛ مردم شهر این مسئولیت را برعهده دارند.» سقراط. صفحه ۴۲ کتاب روش سادهی زندگی سقراط در بسیا«من جویای آموختنم، و درختان و کشتزارها چیزی به من نمیآموزند؛ مردم شهر این مسئولیت را برعهده دارند.» سقراط. صفحه ۴۲ کتاب روش سادهی زندگی سقراط در بسیاری از حکایتها نقل گردیده است، قطع نظر از آنکه این روایات در تمام جزئیات چنین بوده باشند یا خیر، در همه حال به خصوصیتی از سقراط اشاره دارند. مثلاً دیوگنس لائرتیوس مینویسد: او بارها این بیت را نقل میکرد: کاسه و کوزهی نقره و لباس فاخر برای نمایش خوباند، نه برای زندگی همین دیوگنس لائرتیوس این گونه نگرشها را در یک روایت فشرده آورده است، که در گذار قرون (مثلاً در نوشتههای کانت نیز) ویژگی سقراط دانسته شده و به راستی نیز چنین است: «او بارها وقتی چشمش به وفور اجناس بازار میافتاد، به خود میگفت: چه فراواناند چیزهایی که من نیازی به آنها ندارم» صفحه ۴۴ کتاب «الهه شعر نیز در ابتدا شیفتگان خود را پدید میآورد، و این مجذوبان سبب انتقال این شیفتگی به دیگران میشوند و رشتهی زنجیری از مجذوب کنندگان پدید آید. ... شاعران به راستی سبک بالاند؛ پر و بال از عالم الهام دارند؛ تنها زمانی میآفرینند که به هوس افتاده و از عقل بیگانه شدهاند.» سقراط. صفحهی ۹۵ کتاب «عجب دارم از کسی که چوپانی گلهی گاوان را به عهده گرفته است و با اینکه گاوها روز به روز ناتوانتر میشوند و عدهشان کمتر، باز آماده نیست اعتراف کند که چوپانی نادان است. بدتر از او کسی است که زمام جامعهای را به دست دارد و مردمان را روز به روز بدتر و تعدادشان را کمتر میکند و با این همه شرم ندارد و نمیپذیرد که زمامداری نادان و فاسد است.» سقراط. صفحه ۱۲۶ کتاب سقراط به ما آموخته است که برای هر پرسشی تنها به دنبال یک پاسخ نباشیم و هیچ پاسخی نیز جامع و مانع نیست. صفحه ۲۱۴ کتاب ۱۴۰۴/۰۳/۱۲...more
کتابهایی که در این مجموعه به رشتهی تألیف درآمده دسترنج مورخانی است که نه تنها دانای به آخرین پژوهشها و مباحث مربوط به موضوع کار خود بودهاند، بلکهکتابهایی که در این مجموعه به رشتهی تألیف درآمده دسترنج مورخانی است که نه تنها دانای به آخرین پژوهشها و مباحث مربوط به موضوع کار خود بودهاند، بلکه شخصا ذهن ما را به درک و فهم مباحث مربوطه روشن ساختهاند. بناست که این کتابها راهگشای شناخت خواننده به موضوعات اساسی و عمده تاریخ باشد. هم روایت ماجرا را پیش چشم خواننده بگذارد و هم تحلیلی نقادانه از تعابیر و تفاسیر معاصر در اختیار بنهد. مجهز است به انواع ابزارهایی که در تکنگاشتهای تخصصی عموماً اثری از آنها به چشم نمیخورد: گاهشمار وقایع، اصطلاح نامه و شرح حالی مختصر از شخصیتهای مؤثر تاریخی حاضر در کتاب. بخش «راهنمای مطالعه بیشتر» نیز به کار دانشجویانی میآید که طالب اطلاعات بیشتری دربارهی مأخذ مربوط به اطراف و جوانب موضوع هستند. هم استادان و هم دانشجویان در خواهند یافت که اسناد منتخب علاوه بر اینکه به بحث و گفتگو در محیط آموزشی دامن میزند، مورخان را با دست پر به سراغ مواد خامی میفرستد که در راه فهم گذشته به کار گرفتهاند. مقدمهی دبیران مجموعه. کلایو امسلی و گوردون مارتل. صفحه ۱۵ کتاب ۱۴۰۴/۰۳/۰۶...more