KamRun 's Reviews > پاپیون
پاپیون
by
فیلم پاپیون رو سالها پیش دیدم. با وجود سن کم آنقدر مفتون داستان فیلم، بازی استیو مککوئین و موسیقی متن شدم که هرچند سال یکبار دوباره به تماشای فیلم نشستم، تا این اواخر، که فرصت مطالعه کتاب پیش اومد. اول شک داشتم که کتاب رو بخونم یا نه و آیا حرف جدیدی بجز چیزهایی که در فیلم دیدم داره یا نه. اما کتاب رو خوندم و حسابی هم ازش لذت بردم. برای من جای تعجب داره کسی از همسن و سالهای خودم این فیلم رو ندیده باشه. در مجموع اگر کسی فیلم رو هنوز بعد از اینهمه سال ندیده (محصول 1973، 45 سال پیش)، دیدنیش رو بذاره در اولویت
دربارهی کتاب - حاوی اسپویلر
شخصیت اصلی داستان کسی نیست جز هنری شاریر، نویسندهی کتاب. او در واقع خود را در بطن داستان قرار داده است و کتاب یک اتوبیوگرافی ساختگیست. داستان کتاب از آخرین جلسهی دادرسی هنری، متهم به قتل عمد آغاز میشود. هنری در دادگاه فرمایشی و با شهادت ساختگی به حبس ابد به همراه اعمال شاقه محکوم میشود. اما او انسانی نیست که به این سادگی در جادهی تباهی گام بردارد. او خواهان آزادی است و تا به آخرین نفس هم برای بدست آوردن آن تلاش میکند. در طول داستان و ماجراهای گوناگونی که پاپیون در طی فرارهای 9گانهاش پشت سرمیگذارد، با کاراکترهای گوناگونی که به قول نویسنده مرد فرار هستند روبرو میشویم، اما پاپیون از دو جهت با همگی آنها متفاوت است: اول آنکه او هیچ گناهی مرتکب نشده است، مگر ناچیز شمردن فرصت آزاد زیستن. ماجرای قتل و شهادت دادگاه تماما ساختگی بوده. دوم اینکه او به معنای تمام خواهان آزادی است. او آزادی را در هر دو جنبهاش میخواهد. آزادی سلبی و آزادی ایجابی. او نه تنها میخواهد از زندان اعمال شاقه مستعمرات آزاد شود، بلکه میداند هدف این آزادی چه خواهد بود: زیستن و شرافتمندانه زیستن. شاید دلیل آنکه او هرگز تسلیم نمیشود و شرافت خود را با قتل و غارت بیدلیل، در مواقعی که فرصتش را دارد تباه نمیکند. در واقع او نه قاضی و هئیت منصفه نتوانستند او را تباه کنند. جادهی تباهی بعد از سیزده سال سال هیچ اثری روی او نگذاشت، زیرا پاپیون به این جاده تعلق نداشت و در نهایت هم به چیزی که لیاقتش را داشت رسید
پاپیون طی آخرین فرار میدانست که این فرار - موفق یا ناموفق - آخرین فرار او خواهد بود. یا موفق شده و به آزادی میرسد و یا دستگیر میشود و با گیوتین اعدامش میکنند. او بر خلاف دیگر زندانیان در دوراهی زندگی با خفت یا آزادی با هر قیمت دست به انتخاب زد و خواهان بدست آوردن آزادی شد، حتی به قیمت جانش. حتی اگر کوسهها او را زنده زنده در آب بدرند باز هم ارزشش را داشته، او با دست آزاد و در راه آزادی مرده. یک مرگ شرافتمندانه
پاپیون به همراه دوست زندانیاش سیلون برای آخرین بار تن به آب میزند. سیلون در چند قدمی آزادی در باتلاق غرق میشود و پاپیون آزادیاش را بدست میآورد و چنین سرانجامی چقدر شبیه پایان فیلم/کتاب پرواز بر فراز آشیانهی فاخته بود و سرانجام مک مورفی و مرد سرخپوست : یکی پرید رو به خاوران ، یکی پرید رو به باختر، یکی به روی آشیون فاخته کشید پر
نکتهی دیگری که در داستان چشمنواز بود، به تصویر کشیدن این موضوع است که "هیچ انسانی برای همیشه از دست نمیرود و انسان میتواند فارغ از گذشتهاش، دست به ساختن دنیایی جدید زند". زندگی شرافتمندانهی دوستانِ همبند پاپیون که در گذشته تبهکارانی خونریز بودهاند پس از آزادی در ونزوئلا تجسم این مضمون داستان است؛ هرچند این مضمون بیش از حد آرمانی و شعارگونه به نظر میرسد
در مجموع، داستان کتاب را بیاندازه دوست داشتم، بجز حال و هوای نوستالژیکی که برایم به ارمغان داشت، دلگرم کننده بود و رهایی بخش، بخصوص آنکه کتاب را در شرایط آزاردهندهای خواندم و چقدر هم این خواندن، این همراه شدن با پاپیون در میان جنگلها و رودخانهها و دریاها، در میان قبیلهی بومیان، در زندان ونزوئلا شیرین بود. پاپیون در نهایت آزاد شد، من اما در کجای این راه وانهاده شدم؟
پینوشت: مقایسهای میان فیلمنامه و داستان اصلی
(view spoiler)
by
مگر من از وطنم چه میخواستم
غیر از تکهای نان، گوشهای امن، جیبی با حرمت، بارانی از عشق و پنجرهای باز كه آزادی و عشق را به من دهد، چه میخواستم در این حد، كه به من نداد؟
برای همین، نیمه شبی، دری را شکستم و رفتم. برای همیشه رفتم - شیرکو بیکس
فیلم پاپیون رو سالها پیش دیدم. با وجود سن کم آنقدر مفتون داستان فیلم، بازی استیو مککوئین و موسیقی متن شدم که هرچند سال یکبار دوباره به تماشای فیلم نشستم، تا این اواخر، که فرصت مطالعه کتاب پیش اومد. اول شک داشتم که کتاب رو بخونم یا نه و آیا حرف جدیدی بجز چیزهایی که در فیلم دیدم داره یا نه. اما کتاب رو خوندم و حسابی هم ازش لذت بردم. برای من جای تعجب داره کسی از همسن و سالهای خودم این فیلم رو ندیده باشه. در مجموع اگر کسی فیلم رو هنوز بعد از اینهمه سال ندیده (محصول 1973، 45 سال پیش)، دیدنیش رو بذاره در اولویت
دربارهی کتاب - حاوی اسپویلر
شخصیت اصلی داستان کسی نیست جز هنری شاریر، نویسندهی کتاب. او در واقع خود را در بطن داستان قرار داده است و کتاب یک اتوبیوگرافی ساختگیست. داستان کتاب از آخرین جلسهی دادرسی هنری، متهم به قتل عمد آغاز میشود. هنری در دادگاه فرمایشی و با شهادت ساختگی به حبس ابد به همراه اعمال شاقه محکوم میشود. اما او انسانی نیست که به این سادگی در جادهی تباهی گام بردارد. او خواهان آزادی است و تا به آخرین نفس هم برای بدست آوردن آن تلاش میکند. در طول داستان و ماجراهای گوناگونی که پاپیون در طی فرارهای 9گانهاش پشت سرمیگذارد، با کاراکترهای گوناگونی که به قول نویسنده مرد فرار هستند روبرو میشویم، اما پاپیون از دو جهت با همگی آنها متفاوت است: اول آنکه او هیچ گناهی مرتکب نشده است، مگر ناچیز شمردن فرصت آزاد زیستن. ماجرای قتل و شهادت دادگاه تماما ساختگی بوده. دوم اینکه او به معنای تمام خواهان آزادی است. او آزادی را در هر دو جنبهاش میخواهد. آزادی سلبی و آزادی ایجابی. او نه تنها میخواهد از زندان اعمال شاقه مستعمرات آزاد شود، بلکه میداند هدف این آزادی چه خواهد بود: زیستن و شرافتمندانه زیستن. شاید دلیل آنکه او هرگز تسلیم نمیشود و شرافت خود را با قتل و غارت بیدلیل، در مواقعی که فرصتش را دارد تباه نمیکند. در واقع او نه قاضی و هئیت منصفه نتوانستند او را تباه کنند. جادهی تباهی بعد از سیزده سال سال هیچ اثری روی او نگذاشت، زیرا پاپیون به این جاده تعلق نداشت و در نهایت هم به چیزی که لیاقتش را داشت رسید
پاپیون طی آخرین فرار میدانست که این فرار - موفق یا ناموفق - آخرین فرار او خواهد بود. یا موفق شده و به آزادی میرسد و یا دستگیر میشود و با گیوتین اعدامش میکنند. او بر خلاف دیگر زندانیان در دوراهی زندگی با خفت یا آزادی با هر قیمت دست به انتخاب زد و خواهان بدست آوردن آزادی شد، حتی به قیمت جانش. حتی اگر کوسهها او را زنده زنده در آب بدرند باز هم ارزشش را داشته، او با دست آزاد و در راه آزادی مرده. یک مرگ شرافتمندانه
پاپیون به همراه دوست زندانیاش سیلون برای آخرین بار تن به آب میزند. سیلون در چند قدمی آزادی در باتلاق غرق میشود و پاپیون آزادیاش را بدست میآورد و چنین سرانجامی چقدر شبیه پایان فیلم/کتاب پرواز بر فراز آشیانهی فاخته بود و سرانجام مک مورفی و مرد سرخپوست : یکی پرید رو به خاوران ، یکی پرید رو به باختر، یکی به روی آشیون فاخته کشید پر
نکتهی دیگری که در داستان چشمنواز بود، به تصویر کشیدن این موضوع است که "هیچ انسانی برای همیشه از دست نمیرود و انسان میتواند فارغ از گذشتهاش، دست به ساختن دنیایی جدید زند". زندگی شرافتمندانهی دوستانِ همبند پاپیون که در گذشته تبهکارانی خونریز بودهاند پس از آزادی در ونزوئلا تجسم این مضمون داستان است؛ هرچند این مضمون بیش از حد آرمانی و شعارگونه به نظر میرسد
در مجموع، داستان کتاب را بیاندازه دوست داشتم، بجز حال و هوای نوستالژیکی که برایم به ارمغان داشت، دلگرم کننده بود و رهایی بخش، بخصوص آنکه کتاب را در شرایط آزاردهندهای خواندم و چقدر هم این خواندن، این همراه شدن با پاپیون در میان جنگلها و رودخانهها و دریاها، در میان قبیلهی بومیان، در زندان ونزوئلا شیرین بود. پاپیون در نهایت آزاد شد، من اما در کجای این راه وانهاده شدم؟
با من بگو
چگونه
شط غنای مضطربم را
سالم عبور دهم
تا تو
با ازدحام اینهمه شنزار و شورهزار، ای دریا
پینوشت: مقایسهای میان فیلمنامه و داستان اصلی
(view spoiler)
Sign into Goodreads to see if any of your friends have read
پاپیون.
Sign In »
Reading Progress
January 11, 2018
–
Started Reading
January 11, 2018
– Shelved
January 16, 2018
–
Finished Reading
Comments Showing 1-9 of 9 (9 new)
date
newest »
message 1:
by
باقر
(new)
Jan 16, 2018 06:57PM
چه جالب! فیلم با پایانش میگه آزاد مردن بهتر از در بند زندگی کردنه اما این طور که تو گفتی، مفهوم آزادی به اون معنی که در فیلم مطرح شده، با اون چیزی که کتاب بیان می کنه تفاوت داره.
reply
|
flag
اتفاقا پاپیون بارها هم به خودش و هم برای دوستای زندانیش این جمله رو به شیوههای گوناگون بیان میکنه. از کدوم قسمت نوشتهی من مخالف این رو میرسونه؟
آها. راوی در پایان داستان میگه که نزدیک به 25 سال از بدست اوردن آزادیش میگذره و طی این دوران تابعیت کشور ونزوئلا رو بدست آورده و زندگی شرافتمندانهای رو در پیش گرفته
"هیچ انسانی برای همیشه از دست نمیرود و انسان میتواند فارغ از گذشتهاش، دست به ساختن دنیایی جدید زند"
-
چه دلنشین
ممنون کامران
-
چه دلنشین
ممنون کامران
کتاب رو که خوندم در پایانی سالهای دبیرستان(چه ها که نکرد با ما سه چهار رفیقِ کتاب بده بستان کن) دیگه هیچگاه راضی نشدم به دیدنِ فیلم برساخته ازش
شهد مکرر و بی پایانی بود در اون زمان ها که شیرینی اون باقی ست هنوز
شهد مکرر و بی پایانی بود در اون زمان ها که شیرینی اون باقی ست هنوز
Ali wrote: ""هیچ انسانی برای همیشه از دست نمیرود و انسان میتواند فارغ از گذشتهاش، دست به ساختن دنیایی جدید زند"
-
چه دلنشین
ممنون کامران"
خواهش میکنم علی عزیز. ممنون که مطالعه کردی
-
چه دلنشین
ممنون کامران"
خواهش میکنم علی عزیز. ممنون که مطالعه کردی
Hamid e wrote: "کتاب رو که خوندم در پایانی سالهای دبیرستان(چه ها که نکرد با ما سه چهار رفیقِ کتاب بده بستان کن) دیگه هیچگاه راضی نشدم به دیدنِ فیلم برساخته ازش
شهد مکرر و بی پایانی بود در اون زمان ها که شیرینی اون..."
اما فیلم و دیوانهبازیهای استیومککوئین هم خیلی دوست داشتنیه
کتاب جلد دویی هم داره، در جریان هستی؟ فکر میکنم اسمش بانکو باشه
شهد مکرر و بی پایانی بود در اون زمان ها که شیرینی اون..."
اما فیلم و دیوانهبازیهای استیومککوئین هم خیلی دوست داشتنیه
کتاب جلد دویی هم داره، در جریان هستی؟ فکر میکنم اسمش بانکو باشه