Agir(آگِر)'s Reviews > پالپ

پالپ by Charles Bukowski
Rate this book
Clear rating

by
30706760
's review

it was amazing

description
Şêrko Bêkes: Lezê bike, mirin wanê tê
شیرکو بیکس: شتاب کن، مرگ فرا می‌رسد

Heke Bukowskî jî bî, dema ku mirin nêzik be, nikarî evê pişt guhê xwe fire bidî...Jiyan bi hemu xweşî û nexweşî wanê digehîte dawîyê. divê tu ji trênê peya bî, bê peyda kirina manaya jînê...Mirin wanê tê û Bukowskî ku bo kêf û zewq, kun bi kun di nav lingên jin û keçan de digerîya, niha do kuna jiyanê digere; Qemî bikare çûka şîn peyda bike...dizane tukes peyda nekirîye, lê do digere ku paşî tenêtî de bêje dilê xwe "ez gerîyam belam peyda nebû...lo dilo xem nebe, were bîreyek mêvanê min be ku heya kuna dawî çi nemaye..."
اگر چارلز بوکفسکی هم باشی، زمانی که مرگ نزدیک می‌شود، نمی‌توانی آنرا پشت گوش‌‌ات بیاندازی...زندگی با همه خوشی و ناخوشی‌هایش دارد به پایان می‌رسد و باید از قطارش پیاده شوی، حتی بدون پیدا کردن معنایش...مرگ دارد فرا می‌رسد و بوکفسکی که لذت و خوشی را سوراخ به سوراخ در میان پاهای زنان و دختران می‌جست، الان دارد دربدر دنبال سوراخ زندگی می‌گردد؛ شاید بتواند پرنده آبی را آنجا پیدا کند...خودش می‌داند که کسی آنرا پیدا نکرده، اما دنبالش می‌گردد تا بعدها بتواند در تنهایی به قلبش بگوید: من گشتم اما پیدا نشد...ای دل غمگین مشو، بیا آبجویی مهمان من که تا سوراخ آخر چیزی نمانده

Agir: Hey Bukowskî, çar sal ez wek evîndarek ravestam ku pirtûka te ya bê sansur bixwînim...Ez niha pir kêfxweşim.
آگر: هی بوکفسکی، چهار سال مانند یک عاشق انتظار کشیدم تا کتاب بدون سانسورت را بخوانم...الان خیلی خوشحالم
Bukowskî: Bi herdok hêlikê min, te dinya xira kir...Em hemu di nav keştîyek kun de rûniştin e, xwe kêfxweş jî nîşan diden
بوکفسکی: به هردو توپ‌های گردی که خاکسار ترجمش کرده...حالا مثلا دنیا رو فتح کردی؟ ما همه در کشتی سوراخ نشسته ایم، ادای آدمهای شاد را هم در می‌آوریم
description
64 likes · flag

Sign into Goodreads to see if any of your friends have read پالپ.
Sign In »

Reading Progress

October 15, 2015 –
page 15
5.64% "sometimes I felt that I didn't even know who I was. all right, I'm Nicky Blane. But check this. Somebody could yell out, "Hey, Harry Martel!" and I'd most likely answer, "Yeah, what is it?" I mean, I could be anybody, what does it matter? What's is a name?"
October 29, 2015 –
page 21
7.89% "Maybe he'd found a method to beat the aging process. Look at the movie stars, they took the skin from their ass and stuck it on the face. The skin on the ass was the last to wrinkle. They all walked around in their later years with buttock faces."
October 30, 2015 –
page 23
8.65% "...

- Belane, are you nuts?
- Who know? Insanity is comparative. Who sets the norm?"
January 15, 2019 – Started Reading
January 15, 2019 – Shelved
February 11, 2019 –
page 11
4.14% "این روزها هرکسی کمی انگلیسی میداند مترجم می شود!؟؟؟؟

رضا یگانه: وقتی خبر ترجمه کتاب مورد علاقه ام را شنیدم خیلی خوشحال شدم. پیمان خاکسار در مصاحبه با روزنامه همشهری، گفته بود در ترجمه عامه پسند، فقط در سه مورد مجبور به ممیزی شده. اما نگاهی سطحی به متن ترجمه شده، آه از نهاد من و همه کسانی که کتاب را پیشتر خوانده بودند بلند کرد...غلط های ترجمه حتی بیشتر از سانسور جلب توجه می‌کنند: مترجم حتی معنای اتوبوس"
February 11, 2019 –
page 0
0.0% "می‌خاستم حسابی از خجالت آقای خاکسار با ترجمه‌های آشغالش در بیام که خیام از چند قرن پیش مرا صدا زد: بیخیال آگر، برو از پالپ بی سانسورت لذت ببر که این قافله عمر عجب می‌گذرد، دریاب دمی که به طرب می‌گذرد

بی نهایت سپاس از آقای "آرش یگانه" که برای شعور ما ارزش قائل شدن و زحمت ترجمه این کتاب رو کشیدند"
February 13, 2019 –
page 22
8.27% "ـ یارو باید "سلین" واقعی باشه ها، نه از اون مقلدای دوزاری. از این جور آدما زیادن
ـ آره، در جریانم
ـ خب، پس بچسب به پرونده. من بزرگ‌ترین نویسنده فرانسه رو می‌خوامش"
February 15, 2019 –
page 23
8.65% "آیا سلین، سلین بود یا کس دیگری بود؟ بعضی وقت‌ها احساس می‌کردم که حتی نمی‌دانم «من» چه کسی هستم. باشد، من نیکی بلین هستم. اما ببینید. یک نفر ممکن بود داد بزند: «هی، هری! هری مارتل!» و خیلی احتمال داشت من جواب بدهم: «هان، چیه؟» منظورم این است که، من می‌توانستم هر کسی باشم، کجاش مهم است؟ اسم چه اهمیتی دارد؟"
February 15, 2019 –
page 24
9.02% "من استعداد داشتم، مستعد بودم. بعضی وقت‌ها به دست‌هایم نگاه می‌کردم و می‌دیدم که من می‌توانستم پیانیستی، چیزی بشوم. اما عوضش دست‌هایم چه کارهایی کرده بودند؟ خاراندن تخم‌هایم، چک کشیدن، بند کفش بستن، کشیدن سیفون توالت، و غیره. دست‌هایم را حرام کرده بودم. و ذهنم را"
February 17, 2019 –
page 26
9.77% "انسان به دنیا می‌آید که بمیرد. یعنی چی؟ ول گشتن و انتظار کشیدن. منتظر «یک قطار» شدن. در یک شب ماه آگوست در هتلی در لاس و وگاس، انتظار یک جفت پستان بزرگ را کشیدن. انتظار برای آواز خواندن موش. انتظار برای بال درآوردن مار. ول گشتن"
February 19, 2019 –
page 30
11.28% "description
Dûjeh tişteke ku tu bixwe çê dike
جهنم آن چیزی است که خودت می‌سازیش"
February 21, 2019 –
page 31
11.65% "او سلین نبود. یا شاید هم راهی پیدا کرده بود که بر روند پیر شدن غلبه کند. این ستاره‌های سینما را ببینید، پوست از کونشان برمی‌دارند و می‌چسبانند روی صورتشان. می‌گویند پوست کون آخرین پوستی است که چروک می‌خورد. همه‌شان در سال‌های آخر عمر با صورت کونی‌شان این طرف و آن طرف می‌روند. یعنی سلین حاضر بود این کار را بکند؟ آخر چه کسی می‌خواهد صدودو سال عمر کند؟ خیلی باید خر باشد"
February 23, 2019 –
page 62
23.31% "داشتم افسردگی می‌گرفتم. زندگی من به هیچ جا نمی‌رسید. یک چیزی احتیاج داشتم، تابش نوری، افتخار و عظمتی، کوفتی، زهرماری. ولی حالا اینجا نشسته بودم و با مرده‌ها اختلاط می‌کردم"
February 26, 2019 –
page 71
26.69% "سابق، زندگی نویسنده‌ها جالب‌تر از آثارشون بود. این روزا هیچ کدومشون جالب نیستن، نه زندگیشون و نه آثارشون"
February 28, 2019 –
page 86
32.33% "من با خطر شکوفا می‌شدم. در مواجهه با خطر گوش‌هایم زنگ می‌زد و سوراخ کونم تنگ می‌شد. آدم فقط یک بار زندگی می‌کند، نه؟ خب، به غیر از ایلعازر*. کسخل بدبخت، مجبور شد دوبار بمیرد. اما من نیک بلین هستم. آدم یک بار بیشتر سوار این چرخ و فلک نمی‌شود. زندگی مال آدم‌های تخم‌دار است

* مرده ای که مسیح زنده‌اش کرد"
March 2, 2019 –
page 95
35.71% "در حال انتظار چهار تا مگس را کشتم. ای لعنت به این روزگار، مرگ همه‌جا بود. انسان، پرنده، حیوان وحشی، خزنده، جونده، حشره، ماهی، هیچ‌کدام شانسی نداشتند. درِ خانه همه‌شان می‌خوابید. نمی‌دانستم باید چه کارش کنم. افسرده شدم"
March 3, 2019 –
page 119
44.74% "امان از این دندان‌ها. عجب چیزهای هجوی‌اند. ما مجبوریم غذا بخوریم. و باز هم بخوریم، و باز هم غذا بخوریم. همه‌مان تهوع‌آوریم، و محکوم به انجام وظایف حقیر کثیف‌مان. خوردن و گوزیدن و خاراندن و لبخند زدن و جشن گرفتن تعطیلات"
March 6, 2019 –
page 111
41.73% "ما همه‌مان قرار بود ورشکسته بمیریم، و بیشترمان هم ورشکسته زندگی می‌کردیم. همه‌اش یک بازی عمدی بود. همین که می‌توانستی هرروز صبح کفشت را بپوشی، خودش یک پیروزی بود"
March 7, 2019 –
page 137
51.5% "احساس می‌کردم مغزم دارد گرم می‌شود. مغزم هنوز نمرده بود، فقط به سرعت داشت می‌گندید. مغز چه کسی در این حال نیست؟ همه‌مان در قایق سوراخ نشسته‌ایم، و ادای آدم‌های شاد را در می‌آوریم"
March 8, 2019 –
page 142
53.38% "احساس عجیبی داشتم. می‌دانید، انگار هیچ چیزی به تخمم نبود...بازی زندگی فرسوده‌ام کرده بود. تحرکم را از دست داده بودم. وجود داشتن نه تنها پوچ، که واقعا کار سختی بود. فقط فکر کنید که چندبار در طول زندگی لباس زیرتان را می‌پوشید. وحشتناک است، حال به‌هم‌زن است، احمقانه است"
March 9, 2019 –
page 132
49.62% "منتظر شدیم و منتظر شدیم. همه‌مان. مگر این حضرت روانپزشک نمی‌دانست که انتظار یکی از چیزهایی است که مردم را دیوانه می‌کند؟ مردم تمام عمرشان منتظرند. برای زندگی کردن انتظار می‌کشند، برای مردن انتظار می‌کشند...باید انتظار بکشی تا خوابت ببرد، و بعد انتظار بکشی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشی تا ازدواج کنی و بعد انتظار می‌کشی تا طلاق بگیری. انتظار می‌کشی تا باران بگیرد، و بعد انتظار می‌کشی تا بند بیاید...در دفترِ"
March 10, 2019 –
page 148
55.64% "
Paşî dengê sîrêna hat. Dema ku te dengê sîrêna nebihîst, anî ev bo te ye
بعد صدای آژیر آمد. وقتی صدای آژیر را نمی‌شنوی، یعنی برای توست"
March 11, 2019 –
page 166
62.41% "ناگهان شروع کردم به افسرده شدن.
به خودم گفتم افسرده نشو، بلین، افسرده نشو.
فایده نداشت. ترتیب همه داده شده بود. هیچ برنده‌ای وجود نداشت. برنده‌ها همه ظاهری بودند. همه‌مان دنبال هیچ سگ‌دو می‌زنیم. روز به روز. تنها چیز لازم زنده ماندن است. ولی به نظر کافی نمی‌رسد"
March 12, 2019 –
page 195
73.31% "

ـ چی افتضاحه، جینی؟
ـ زمین. دود و دم، قتل، هوای مسموم، غذای مسموم، نفرت، درماندگی، همه‌چی. تنها چیز قشنگ زمین حیوونا هستن، که اونا همدارن قتل عام میشن. تا چند وقت دیگه از کل حیوانات فقط موش‌های خونگی می‌مونن و اسب‌های مسابقه. خیلی دردناکه، بی‌خود نیست که تو این‌قدر مشروب می‌خوری
ـ آره جینی، تازه انبارهای بمب اتم هم داریم
ـ درسته، فکر کنم خودتونو تا"
March 13, 2019 –
page 197
74.06% "اغلب بهترین قسمت‌های زندگی آن زمان‌هایی هستند که در آن هیچ کاری نکرده‌ای، مثل قاطر برای خودت چرخیده‌ای و دفع الوقت کرده‌ای. منظورم این است که، فرض کنیم آدم بفهمد همه‌چیز بی‌معنی است، آن‌وقت همه چیز نمی‌تواند کاملا هم بی‌معنی باشد، چون آدم از بی‌معنی بودنش آگاه شده و آگاهی از بی‌معنی بودن تقریبا معنایی به آن می‌دهد. منظورم را می‌فهمید که؟ یک جور بدبینی خوشبینانه است"
March 14, 2019 –
page 203
76.32% "بلین تو مرد خوش صورتی هستی، البته در نوع خودت، خودت باید اینو بدونی. نگاهت مثل آدماییه که خوب زندگی کردن. بهت میاد. بیشتر مردم اصلا زندگی نمی‌کنن، فقط فرسوده میشن"
March 14, 2019 –
page 212
79.7% "Zarokatîyê demek ku baran dihat, me digot: Xwedê wanê dimîze
بچه که بودم، وقتی باران می‌آمد می‌گفتیم: خدا داره می‌شاشه


***
Min jî Zarokatîyê ewe di nav dilê xwe de digot, helbet digel hezar êstefilla û nalet kirina xwe û şeytanê
منم وقتی بچه بودم اینو توی دلم میگفتم البته با هزار استَفِلّا(همان کوتاه شده استغفرالله در زبان کُردی) و لعنت بر خودم و شیطان
:)"
March 15, 2019 –
page 218
81.95% "تلویزیون را روشن نکردم، می‌دانستم که وقتی آدم حالش بد است، این حرامزاده فقط حال را خراب‌تر می‌کند. فقط یک چهره خسته‌کننده را پشت یک چهره خسته‌کننده دیگر نشان می‌دهد، تمام شدنی هم نیست. صف طویلی است از احمق‌های روزگار، که بعضی‌هایشان معروف هم هستند. کمدین‌هایش خنده‌دار نیستند و درام‌هایشان درجه چهارم است. من چیز زیادی نداشتم که به آن بچسبم، غیر از اسکاچ"
March 17, 2019 –
page 233
87.59% "مردم کسالت‌آورِ گُه. تمام کره زمین را گرفته‌اند. و تازه باز هم مردم کسالت‌آورِ گُه تولید می‌کنند. چه نمایش وحشتناکی، باتلاقی ساخته‌اند که زمین دارد تویش غرق می‌شود
"
March 19, 2019 –
page 219
82.33% "ای گه به گور پدرش، من حتی در مورد زن هم نتوانسته بودم موفق باشم. سه تا زن گرفته بودم. هر دفعه هم هیچ مشکل خاصی پیش نیامده بود. هر سه ازدواجم سر بگومگوهای بی‌اهمیت شکست خورده بود. دعواهایی سر هیچ. عصبانی شدن برای هیچ‌چیز و همه‌چیز. فرسوده شدن، روز به روز، سال به سال. به جای در کنار هم بودن هر کداممان یک تکه مجزا می‌شدیم، و به این یا آن چیز می‌چسبیدیم...بعد یک دفعه خلاص می‌شدی. ازکل ماجرای زندگی مشترک"
March 22, 2019 –
page 250
93.98% "به سمت قفس رفتم و قناری قرمزم را تماشا کردم...پرنده قشنگی بود. او به من نگاه کرد و من هم به او. بعد یک صدای ریز پرنده از خودش درآورد: «جیک!» و یک جورهایی این صدا حالم را بهتر کرد. خوشحال کردن من کار آسانی بود. تنها مشکل این وسط، بقیه آدم‌های دنیا بودند و بس"
March 22, 2019 – Finished Reading

Comments Showing 1-5 of 5 (5 new)

dateDown arrow    newest »

message 1: by Afshin (new)

Afshin Her bijî bira


message 2: by Agir(آگِر) (last edited Jul 09, 2019 03:27AM) (new) - rated it 5 stars

Agir(آگِر) Afshin wrote: "Her bijî bira"

Serkevtî bî kak Afshin


Milad این ترجمه ی بدون سانسور عامه پسند که اشاره کردید از کدام مترجم هست؟


Agir(آگِر) Milad wrote: "این ترجمه ی بدون سانسور عامه پسند که اشاره کردید از کدام مترجم هست؟"

ترجمه بی‌سانسور مال آقای آرش یگانه هست


Sara.S پرنده قرمز


back to top