اگر به زیست شناسی و موضوعاتی مانند تکامل، اکولوژی، رفتارشناسی، تاکسونومی و ... علاقمند هستید، این کتاب انتخاب خوبی برای مطالعه است که دوستمان آرمان عزاگر به زیست شناسی و موضوعاتی مانند تکامل، اکولوژی، رفتارشناسی، تاکسونومی و ... علاقمند هستید، این کتاب انتخاب خوبی برای مطالعه است که دوستمان آرمان عزیز آن را ترجمه کرده است. کمی مشکلات نگارشی و ... دارد که امید است در چاپهای بعد رفع شود. از تنوع پژوهشهای نامبرده در این کتاب، از نوع پژوهشها، علاقه و سخت کوشی و مشکلات پژوهشگران و تلاششان برای کشف حقیقت بسیار شگفت زده شدم و برایم بسی جذاب بود، به طوری که هر از گاهی با خود میگفتم ما کجا هستیم و آنها کجا. ********************************************************************* این اندیشه که تأثیر ما بر روی محیط زیست به قدری بزرگ است که حیوانات و گیاهان «وحشی» دارند با زیستگاههایی که در اصل انسانها برای خودشان ساختهاند سازگاری پیدا میکنند، ما را از این موضوع آگاه میسازد که بعضی از تغییراتی که بر روی زمین اعمال میکنیم، بازگشت ناپذیر هستند. صفحهی ۱۱ کتاب هر چه رد پای انسانیمان بزرگتر میشود، جهان طبیعیای که ما را در بر گرفته، کوچک و کوچکتر میشود، تغییر میکند و رو به ضعف میگذارد. اما این اکوسیستمهای شهری که ممکن است به لحاظ زیست شناختی ضعیفتر باشند، هنوز دقیقاً همان چیزی هستند که بودند: اکوسیستمهایی با موجودات زندهی واقعی که در یک شبکهی غذایی واقعی قرار گرفتهاند، و اکولوژی و تکامل واقعی در آنها در جریان است. صفحه ۲۵۰ کتاب در لینک زیر کلیپ جالبی وجود دارد که مربوط به صفحات ۲۳ و ۲۴ کتاب است: https://en.m.wikipedia.org/wiki/Ampho.... ۱۴۰۳/۰۴/۱۷...more
کتاب خیلی خوب بود و همچنین یک فیلم تلویزیونی اقتباس شده از آن (۲۰۰۱) که چندان خوب نبود. ***************************************************************کتاب خیلی خوب بود و همچنین یک فیلم تلویزیونی اقتباس شده از آن (۲۰۰۱) که چندان خوب نبود. ********************************************************************** تعصب سابقم را به حرمت مقدسات از دست داده بودم. خدا که بزرگترین شوخی را با ما کرده بود، میتوانست شوخی کوچکی را تاب بیاورد. صفحه ۸۵ کتاب رژیم عقلش را از دست داده بود و مضحکترین قوانین را وضع میکرد. اکنون کسانی که شلوار و پیراهن خاکی از یک رنگ میپوشیدند جریمهی سنگینی میشدند. خلاف قانون بود که کتت را روی دستت بگیری. حق با لیو بود. این رژیم نامعقول و دیوانه بود. باید سرنگون میشد. صفحه ۱۱۱ کتاب مینروا مخالفت میکند. میگوید این کشور در بیست و شش سال گذشته به هیچ چیز رأی نداده و فقط این انتخابات احمقانهی ناچیز است که خاطرهی ضعیف دموکراسی را تداوم میبخشد. صفحه ۱۸۹ کتاب با این همه، همگی دعا میکردیم سال جدید تغییری رخ دهد. اوضاع خیلی بد شده بود، حتی آدمهایی مانند ما که نمیخواستند کاری به سیاست داشته باشند، تمام مدت به آن فکر میکردند. صفحه ۲۰۷ کتاب خدایا، نمیتوانم بنشینم و ببینم نوزادهای ما میمیرند، حتی اگر این چیزی باشد که تو ای خردمند بزرگ تصمیم گرفته باشی. صفحه ۲۲۲ کتاب کلام خدا این بود: ما همه برادران و خواهران مسیحی هم هستیم. نمیتوانید با قمهای پسربچهای را دنبال بکنید و وارد ملکوت خداوند شوید. نمیتوانید ماشه آن تفنگ را بچکانید و فکر کنید سوراخ سوزنی هست که از آن میتوان وارد ابدیت شد. صفحه ۲۲۴ کتاب مردم چیزهایی میپرسند، قابل درک است اما با این همه انگشتشان را آنجا که هنوز درد میکند نمیگذارند. اینها همان مردمی هستند که آن روزها خفهخون گرفته بودند، درست وقتی که فقط فریادی کوچک از هر کس میتوانست به آوازی دستهجمعی تبدیل شود و دنیا نمیتوانست نادیدهاش بگیرد. مردمی که روزگاری دوست شیطان بودند. هر کس با لو دادن دیگری خودش را در امان نگه میداشت. صفحات ۴۰۸-۴۰۹ کتاب میرابالها جان خود را به خطر انداختند. از خودم پیوسته میپرسیدم چه چیزی به آنان این شجاعت ویژه را میداد؟ صفحه ۴۱۶ کتاب ۱۴۰۳/۰۴/۱۲...more
در این کتاب مهمترین مفاهیم اقتصادی از قبیل اهمیت منابع طبیعی، عوامل تولید، نوآوری، کارآفرینی، کارایی، بهرهوری، فناوری، اهمیت افزایش تولید، اهمیت پسدر این کتاب مهمترین مفاهیم اقتصادی از قبیل اهمیت منابع طبیعی، عوامل تولید، نوآوری، کارآفرینی، کارایی، بهرهوری، فناوری، اهمیت افزایش تولید، اهمیت پسانداز و سرمایهگذاری، انواع اعتبار، اهمیت تجارت، نقش پول، اختراع پول و بانک، اهمیت نقدینگی، رشد نقدینگی، ورشکستگی نظام بانکی و نهایتاً بحران مالی ناشی از وامهای رهن مسکن در آمریکا در قالب یک داستان بررسی شدهاست. هر فصل کتاب با یک مقدمه کوتاه آغاز و مفاهیم مورد نظر در قالب ماجراهای پیش آمده برای سه شخصیت اصلی داستان ما، ایبل، بیکر و چارلی شرح داده میشود. در طول هر فصل جعبههایی با عنوان بررسی واقعیت شامل نظریههای اقتصادی ارائه شده و نهایتاً فصل با یک نتیجهگیری به پایان میرسد. روش بیان موضوعات و مشکلات اقتصادی در یک داستان تخیلی طنز به همراه کارتونهای متعدد جذابیت کتاب را برای خوانندگان بیشتر کردهاست. مقدمهی مترجم. صفحه ۹ کتاب قطعاً نیاز بیشتری به این مقدار توضیحات اقتصادی نیست، ما فکر میکنیم این داستان بهترین وسیلهای است که میتواند به مردم کمک کند تا بهتر بفهمند که چه چیزی باعث مشکلات اقتصادی میشود. مقدمهی نویسنده. صفحه ۲۱ کتاب امیدواریم که این کتاب بتواند عموم مردمی را که نوعاً نسبت به اظهار نظرها و سخنان اقتصاددانان بیتفاوتاند و احساس میکنند که آنها چیزی برای انجام دادن در دنیای واقعی ندارند، جذب موضوعات و مسائل اقتصادی کند. ما سعی کردیم نشان دهیم الگوی ارائهشده ازسوی کینزینها، (که بر اساس آن دولتها میتوانند هر چه بخواهند هزینه کنند بدون آنکه اعتقاد داشته باشند که پول بیارزش میتواند یک محرک مؤثر اقتصادی باشد) بسیار غلط و خطرناک است. مقدمه نویسنده. صفحات ۲۱-۲۲ کتاب اگر یک تولیدکننده خارجی میتواند تیشرتهایی را با قیمتی کمتر از هزینه تولید همین تیشرتها در داخل، در اختیار ایالات متحدهی آمریکا قرار دهد، آنگاه شهروندان آمریکایی میتوانند هزینهی کمتری برای خرید تیشرت صرف کنند. پولی که پسانداز میشود ممکن است صرف خرید بسیاری از کالاهای در دسترس، مثلاً تختههای اسکیت شود. این اقدام باعث افزایش سود شرکتهای تولیدکننده تخته اسکیت در آمریکا میشود. اما در مورد کارگران شاغل در کارگاههای تولید تیشرت چه توضیحی میتوانیم ارائه کنیم؟ اگر کارفرمایان قادر به یافتن روشهای رقابت اثر بخشتر در صنعت تیشرت نباشند، باید با این واقعیت رو به رو شویم که کارگران مجبور میشوند تا شغل دیگری پیدا کنند. البته هدف اقتصاد فقط فراهم کردن شغل نیست، بلکه هدف اقتصاد حداکثر کردن بهرهوری است. با استمرار استفاده ناکارآمد از کار و سرمایه، در مجموع هیچ کمکی به اقتصاد و جامعه نمیشود. اگر ایالات متحدهی آمریکا در تولید تیشرت مزیت رقابتی ندارد باید به دنبال تولید چیز دیگری باشد، محصولی که میتواند آن را تولید کند و در تولید آن مزیت رقابتی دارد.… این عاقلانه نیست که نیروی کار خود را برای ساختن کالاهایی هدر دهیم که در خارج از کشور به طور کارآمدتری تولید میشوند. اگر ما وقت و انرژی خود را روی تولید چیزهایی متمرکز کنیم که میتوانیم در مقایسه با دیگران آنها را کارآمدتر تولید کنیم، آنگاه میتوانیم این محصولات را با چیزهایی مبادله کنیم که دیگران بهتر تولید میکنند، در پایان ما از چیزهای بیشتری برخوردار خواهیم شد. صفحات ۱۱۱-۱۱۲ کتاب ۱۴۰۳/۰۴/۰۷...more
یک فیلم اقتباسی هم هموطن الگا، خانم آگنیشکا هالند از این کتاب ساخته که خیلی خوب نبود. اگر خواستید ببینید تحت این عنوان هست Spoor 2017 ******************یک فیلم اقتباسی هم هموطن الگا، خانم آگنیشکا هالند از این کتاب ساخته که خیلی خوب نبود. اگر خواستید ببینید تحت این عنوان هست Spoor 2017 ******************************************************************** دنیای فرو رفته در ظلمات خاکستر فام، سرد و ناخوشایند را نظاره کردم: زندان آن بیرون نیست، بلکه درون هر کدام از ماست. چه بسا، بلد نباشیم بدون آن زندگی کنیم. صفحات ۴۳-۴۴ کتاب در گشت زدنهایم، گذرم که به دشتها و درختزارها میافتاد، خوش داشتم مجسم کنم همهی آنچه میبینم میلیونها سال بعد چگونه خواهند بود. همین گیاهان وجود خواهند داشت؟ آسمان همین رنگ خواهد ماند؟ بر اثر جنبش ورقههای زمینساختی، رشته کوهی بلند اینجا سر برخواهد آورد؟ یا دریایی پدید خواهد آمد که حرکت سرخوشانهی خیزابهایش واژهی «مکان» را بیمعنی خواهد ساخت؟ صفحه ۶۵ کتاب دنیا را به همان شکلی مشاهده میکنم که بعضیها خورشید گرفتگی را میبینند. اگر از من بپرسید، میگویم «زمین گرفتگی» هم وجود دارد. خودمان را میبینم که کورمال در تاریکی دائمی حرکت میکنیم، مثل حشراتی که بچهای بیرحم آنها را گرفتار کرده و توی قوطی انداخته باشد. خیلی آسان میتوانیم به خودمان آسیب بزنیم و آزار برسانیم، هستی غریب و سست بنیادی را که فراهم آوردهایم در هم بشکنیم. همه چیز به نظرم غیرعادی، مخوف و تهدیدآمیز میآید. فقط فاجعه میبینم. صفحه ۷۱ کتاب چند وقت پیش، «گیج آقا» برایم تعریف کرد که در کتاب فروشی کوچکی در شهر ناچود جمهوری چک، کتابی از بلیک را با چاپی خیلی قشنگ پیدا کرده. از آن پس مجسم میکردیم مردم نازنین آن طرف مرز، که به زبانی لطیف و کودکانه با هم گپ میزنند، شبها که از سر کار برمیگردند، بخاری دیواری را روشن میکنند و دور هم شعرهای بلیک میخوانند. هیچ بعید نیست خود بلیک هم، اگر زنده بود و اینها را میدید، باورش میشد توی این دنیا جاهایی پیدا میشوند که از هبوط در امان ماندهاند، مردم آنجا فلکزده و لنگ در هوا نیستند و هنوز از باغ عدن نشان دارند. در چنین مکانی، ابنای بشر از قواعد ابلهانه و انعطاف ناپذیر عقل تبعیت نمیکنند، بلکه از دل و ادراک شهودی فرمان میبرند. مردم با وراجی بیهوده میانهای ندارند و راجع به چیزهایی که نمیدانند الکی ابراز فضل نمیکنند؛ در عوض، به برکت تخیل شگفتی میآفرینند. حکومت، با غل و زنجیر قید و بندهای روزمره، مردم را به اسارت نمیکشد بلکه کمکشان میکند تا رؤیاها و آرزوهایشان را واقعیت ببخشند. آدم فقط مهرهای ناچیز در نظام نیست که مجبور به ایفای نقشی مشخص باشد بلکه موجودی است آزاد و صاحب اختیار. صفحهی ۹۶ کتاب بهار جز میان پردهای کوتاه نیست: از پیاش سپاهیان زورمند مرگ میآیند؛... اگر اجزای تشکیل دهندهی هر لحظه را از نزدیک بررسی کنیم آخر سر، از شدت هراس، کارمان به جنون میکشد. بدنمان بی امان دارد متلاشی میشود: خیلی زود بیماری به جانمان میافتد و میمیریم. عزیزانمان را از دست میدهیم، خاطره ایشان میان هیاهوی هستی به فراموشی سپرده میشود؛ چیزی به جا نمیماند. فقط چند تکه لباس توی کمد و تصویر کسی که قیافهاش دیگر برایمان آشنا نیست در قاب عکس. ارزندهترین خاطرهها از ذهن زدوده میشوند. همه چیز در کام ظلمت فرو میرود و نشانی هم از آن باقی نمیماند. صفحات ۱۳۹-۱۴۰ کتاب آدمهای مثل من فقط «حالا» و «اینجا» را دارند و بس، زیرا هر چه قرار باشد بعداً پیش بیاید مشکوک و تردیدآمیز است، و همه رویدادهای آتی جز طرحهایی مبهم و نامطمئن نیستند، سرابها را برایمان تداعی میکنند که ممکن است با کمترین جابجایی هوا نابود شوند. صفحه ۱۷۹ کتاب از خودم پرسیدم آیا ستارهها هم ما را میبینند. و اگر چنین است دربارهی ما انسانها چه نظری دارند. آیا به راستی از آینده باخبرند؟ دلشان میسوزد برای ما که در زمان حال گرفتار شدهایم بی آنکه کاری از دستمان بر بیاید؟ اما این اندیشه نیز از ذهنم گذشت که، علیرغم همه چیز، علیرغم شکنندگی و نادانیمان، مزیتی باورنکردنی بر ستارهها داریم: زمان در خدمت ماست و این فرصت بزرگ را به ما میبخشد تا عالم محنتزدهی دردمند را به جهانی شاد و قرین آرامش بدل سازیم. صفحه ۲۲۸ کتاب اگر دیگران خوشبخت باشند برای ما هم امکان خوشبختی فراهم میشود. این سادهترین داد و ستد دنیاست. صفحه ۲۷۴ کتاب روزنامهها در پی آنند که ما را در بیقراری دائمی نگه دارند تا عواطفمان دور بمانند از آنچه به راستی سزاوار است به سویش هدایت شوند. چرا باید اقتدارشان را بپذیرم و فرمانبردار ارادهشان باشم؟ صفحه ۲۸۹ کتاب ۱۴۰۳/۰۴/۰۲...more
هم کتاب و هم فیلم اقتباسی آقای چارلی کافمن خیلی خوب بودند. فکر میکنم بهتر است اول کتاب را بخوانید و بعد فیلم را ببینید. ******************************هم کتاب و هم فیلم اقتباسی آقای چارلی کافمن خیلی خوب بودند. فکر میکنم بهتر است اول کتاب را بخوانید و بعد فیلم را ببینید. ********************************************************************* رید با نفوذ در عمق روح و روان انسان سوالاتی را درباره خودآگاه و ناخودآگاه، هویت، ارادهی آزاد، ترس، اهمیت روابط انسانی و ظرفیت تحملمان برای انزوا مطرح میکند. صفحه ۷ کتاب «خوشحالم که همه چی رو نمیدونیم.» «خوشحالی؟ از چی؟» «از اینکه تمام جوابها رو نمیدونیم و نمیتونیم توضیحشون بدیم، درست مثل فضا. شاید مجاز نیستیم همه چیز رو بدونیم. کنجکاوی خوب و سؤالها همیشه از جوابها مهمترند. مثلاً اگه میخوای دربارهی زندگی بیشتر بدونی، اینکه به چه شکلی کار و پیشرفت میکنیم، اونوقت سؤالها نقش مهمتری از جوابها دارند. سؤالها افق دید رو بازتر میکنند، فاصلهها رو کم و کمکمون میکنند کمتر احساس تنهایی کنیم. این طور نیست که همه چیز با علم و دانش حل و فصل بشه. من ندونستن رو ستایش میکنم. ندونستن بخشی از طبیعت ماست. باید هم باشه. درست مثل فضا. تاریک و کشف نشدنی. البته نه بهطور کامل.» صفحات ۴۲-۴۳ کتاب همیشه یه قسمتی از خاطره، داستان یا رویداد هست که فراموش میشه. حالا هر قدر هم که استثنایی و خاص باشه. هیچ کاریش هم نمیشه کرد، همینه که هست. صفحه ۵۵ کتاب شاید تنها بودن گزینهی بهتری باشد. چرا باید روال عادی زندگیمان را، که به آن عادت کردهایم، به هم بزنیم. چرا باید فرصت دوستیها و آشناییهای تازه را بهخاطر یک رابطه از دست بدهیم؟ قبول دارم که ازدواج هم خوبیهای خودش را دارد، اما آیا واقعاً از تجرد بهتر است؟ وقتی مجدداً به این فکر میکنم که حضور فردی دیگر تا چه اندازه میتواند باعث بهبود کیفیت زندگیام شود و بیشتر خوشحالم کند. آیا اصلاً چنین چیزی ممکن است؟ صفحه ۶۱ کتاب آیا حرکتی کوچک اما سرشار از نکته سنجی برای حفظ رابطه کافی است؟ گاهی همین رفتارهای کوچک تأثیر عمیقی بر سرنوشت ما و اطرافیانمان میگذارند. ما را به هم نزدیکتر میکنند. نباید اهمیتشان را دستکم گرفت. سرنوشت خیلی چیزها به همین حرکتهای کوچک بستگی دارد. صفحه ۶۲ کتاب شناخت یک انسان شبیه کنار هم چیدن تکههای پازلی بی انتهاست. با کنار هم چیدن قطعات کوچکتر آغاز میکنیم و هر چه پیشتر میرویم، تصور روشنتری از خودمان به دست میآوریم. صفحه ۶۷ کتاب ارزشهای دوران مدرن از درون تهی شدهاند و اخلاقیات دچار دگردیسی شده. آیا دچار فقدان شفقت و علاقه نسبت به دیگران نشدهایم؟ صفحه ۷۱ کتاب ما هرگز نمیدانیم و نمیتوانیم بفهمیم که در عمق وجود مردم چه میگذرد و انگیزهشان برای کارهایی که میکنند چیست. حداقل نه از تمام افکار و انگیزههایشان. این ترسناکترین بینش نوجوانیام بود. این که ما هرگز قادر به شناخت دیگران نیستیم. من نیستم. شما هم نیستید. صفحه ۱۷۸ کتاب پذیرش وجود شر به غایت هولناک و تکان دهنده است، اما تا زمانی که تو را هدف قرار نداده، شکایتی نداری. نا دیدهاش میگیری و به زندگی ادامه میدهی. چون سر تو نیامده و سراغ کس دیگری رفته. صفحه ۱۸۰ کتاب «به عنوان خواننده عاشق کتابهاییام که مخاطبشان را به نتیجهای روشن نمیرسانند و تا اندازهای بلاتکلیف و پریشان رها میکنند.» مصاحبه ایان رید با لیندا ورتیمر. صفحه ۲۱۵ کتاب ۱۴۰۳/۰۳/۲۸...more
کتابی بسیار خواندنی با ترجمهای خوب و بدون سانسور. ********************************************************************** مدتها گفته میشد که ساخت راهکتابی بسیار خواندنی با ترجمهای خوب و بدون سانسور. ********************************************************************** مدتها گفته میشد که ساخت راهآهن در خاک یخزده و کوهستان و درههای تبت غیر ممکن است. بهترین مهندسان اروپایی که کوههای آلپ را شکافتهاند، میگفتند امکانپذیر نیست. پل ترو، سفرنامهنویس، در سال ۱۹۸۸ در کتابش سوار بر خروس آهنی مینویسد: «رشته کوه کونلون به قطع اجازه نخواهد داد هیچ راهآهنی به لهاسا برسد.» کونلون استان سین کیانگ را از تبت جدا کرده، که ترو از بابتش شاکر است: «به نظرم اتفاق خوبی است. فکر میکردم راهآهن را دوست دارم، تا اینکه تبت را دیدم و بعد متوجه شدم که طبیعت را بیشتر دوست دارم.» اما چینیها راهآهن را ساختند. شاید این کار تنها از عهده آنها برمیآمد. صفحه ۶۳ کتاب نکته مثبت این است که چینیها از نظر سیاسی ایدئولوژیک نیستند، در پی این نیستند که کمونیسم را به جهان صادر کنند، و به دنبال گسترش (زیاد) قلمرو به سبک روسیه در جنگ سرد هم نیستند. صفحهی ۹۵ کتاب سی سال است که باب شده سقوط تدریجی یا قریب الوقوع ایالات متحده را پیشبینی کنند. این موضوع هماکنون همان قدر اشتباه است که در گذشته بود. موفقترین کشور روی زمین به زودی در انرژی به خودکفایی میرسد، در مقام قدرت اقتصادی برتر باقی خواهد ماند و بودجهای بیشتر از مجموع کشورهای ناتو روی هم صرف تحقیق و توسعه نظامی خود خواهد کرد. جمعیت ایالات متحده مثل جمعیت اروپا و ژاپن در حال پیر شدن نیست، و مطالعه سال ۲۰۱۳ مؤسسه گالوپ نشان داد که بیست و پنج درصد همهی مردمی که امید به مهاجرت دارند ایالات متحدهی آمریکا را گزینه اول میدانند. در همان سال دانشگاه شانگهای فهرست بیست دانشگاه برتر جهان را به قضاوت متخصصان خود منتشر کرد: هفده تا از آنها در ایالات متحدهی آمریکا قرار دارند. از اوتو فون بیسمارک، زمامدار دولت پروس، جملهای دو پهلو نقل شده؛ بیسمارک بیش از یک قرن پیش گفته است: «خداوند عنایت ویژهای به مستها، کودکان، و ایالات متحدهی آمریکا دارد.» به نظر میرسد این حکم هنوز هم معتبر باشد. صفحات ۹۸-۹۹ کتاب تخمین زده میشود که ایران در مجموع سومین ذخیرهی بزرگ نفتی دنیا را دارد، اما با وجود این، به دلیل سوء مدیریت، فساد، جغرافیای کوهستانی که ارتباطات حمل و نقلی را سخت میکند و تحریمهای اقتصادی که جلوی نوسازی برخی صنایع را گرفته، ایران نسبتاً فقیر باقی مانده است. صفحه ۱۶۶ کتاب لیبرالها هرگز فرصتی نداشتند. حالا هم ندارند. نه به این دلیل که مردم منطقه [خاورمیانه] بنیادگرا هستند؛ بلکه به خاطر اینکه اگر گرسنه و وحشتزده باشی، و بنا باشد بین نان و امنیت از یک سو و دموکراسی از سوی دیگر، یکی را انتخاب کنی، حدس زدن نتیجه کار سختی نیست. در جوامع فقیر که تنها معدودی نهاد قابل اتکا دارند، قدرت در دست گروههای تبهکاری میماند که به "شبهنظامیان" یا "احزاب سیاسی" تغییر چهره دادهاند. در زمانی که اینها بر سر قدرت میجنگند، و گاهی از سوی غربیهای ساده دل تشویق میشوند، مردم بیگناه بسیاری کشته میشوند. به نظر میرسد که انگار سرنوشت لیبی، سوریه، یمن، عراق و شاید کشورهای دیگر در سالهای آتی چنین باشد. در پی کاهش نیاز به واردات انرژی، آمریکاییها قصد دارند سرمایهگذاری نظامی و سیاسی خود را در منطقه کاهش دهند؛ اگر آمریکاییها بیرون بروند، ممکن است چین و تا حد کمتری هند، متناسب با میزان کاهش علاقهمندی آمریکا، وارد گود شوند. چینیها همین حالا هم بازیگرانی جدی در عربستان سعودی، عراق و ایران هستند. این برنامه در سطح جهانی رخ میدهد و در مراکز سیاسی پایتختهای قدرتهای بزرگ تعیین میشود. روی زمین، با آمال و آرزوها و نیازها و خواستههای مردم بازی میشود، و با زندگی آنها. صفحه ۱۷۶ کتاب البته جغرافیا روند همهی رویدادها را تعیین نمیکند. افکار بزرگ و رهبران بزرگ بخشی از بده بستان تاریخ هستند. اما همهی آنها باید در چارچوب جغرافیا فعالیت کنند. صفحه ۲۶۶ کتاب وقتی قصد رسیدن به ستارهها را داریم، چالشهای پیش رو چنان هستند که احتمالا باید برای مقابله با آنها گرد هم بیاییم: فضا را باید نه به عنوان روس، آمریکایی یا چینی، بلکه به نام نمایندگان بشریت پیمود. اما تا کنون، گرچه از زنجیرهی گرانش رها شدهایم، اما ما همچنان زندانی اذهان خود هستیم، و در بند بدبینی به دیگری، و در نتیجه همان رقابت اولیه بر سر منابع. راه درازی در پیش است. صفحه ۲۶۹ کتاب ۱۴۰۳/۰۳/۲۲...more
پس از خواندن این کتاب بسیار افسوس خوردم که چرا از یاسوجیرو اوزو تنها یک فیلم دیدهام و بقیه را ندیدهام و تصمیم گرفتم در اولین فرصت فیلمهای دیگرش را پس از خواندن این کتاب بسیار افسوس خوردم که چرا از یاسوجیرو اوزو تنها یک فیلم دیدهام و بقیه را ندیدهام و تصمیم گرفتم در اولین فرصت فیلمهای دیگرش را نیز ببینم. ******************************************************************* در واقع، ما تربیت شدهایم تا چیزی را باور کنیم که وجود ندارد، زیرا موجودات زندهای هستیم که نمیخواهیم رنج ببریم. بنابراین، تمام نیروهایمان را صرف میکنیم تا به خودمان بقبولانیم که چیزهایی وجود دارند که ارزش زحمت کشیدن دارند و به خاطر آنهاست که زندگی مفهومی دارد. صفحه ۲۰ کتاب هر لحظه از زندگیام که میتوانست از کار کردن آزاد باشد صرف خواندن کتاب، دیدن فیلم و گوش کردن به موسیقی شده است. ولی به نظر میآید این دیوانگی در بلع چیزهای فرهنگی از یک بدسلیقگی عمده لطمهای میبیند و آن مخلوط کردن ناپسند آثار درخور احترام با دیگر آثاری است که از احترام کمتری برخوردارند. صفحه ۷۱ کتاب من کتابهای تاریخی، فلسفی، اقتصاد سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی، فنون آموزش و پرورش و، البته بیشتر از همه، کتابهای ادبی زیادی خواندهام. اولیها برایم جالب بود، آخریها همه زندگیام است. صفحه ۷۱ کتاب اگر نمیخواهی زندگیات را با شنیدن هر آن چه دیگران میگویند خراب کنی، خودت را سرگرم گیاهان سبز خانگی کن. صفحهی ۸۰ کتاب چای نوشیدنی کوچکی نیست، چون وقتی به صورت آیین در میآید، هسته اصلی توانایی دیدن بزرگی در چیزهای کوچک را شکل میدهد. زیبایی کجاست؟ در چیزهای بزرگ که مثل دیگر چیزها محکوم به نابودیاند، یا در چیزهای کوچک که، بیادعا در همه موارد، میتوانند در لحظههایی گوهری از ابدیت را خاتمکاری کنند. صفحهی ۹۵ کتاب این توانایی ما در پذیرفتن آنچه میخواهیم به خودمان بقبولانیم و سر خودمان کلاه بگذاریم تا پایهی اعتقادات ما دچار تزلزل نشود، پدیدهای مسحور کننده است. صفحه ۱۱۵ کتاب اگر چیزی باشد که ندارها واقعاً از آن نفرت داشته باشند، آن هم وجود ندارهای دیگر است. صفحه ۱۳۳ کتاب وقتی نگرانم، به پناهگاهم میروم. هیچ نیازی به مسافرت ندارم. رفتن و پیوستن به قلمرو خاطرات ادبیام کفایت میکند. زیرا چه وسیله تفریحی شریفتر و چه هم صحبتی سرگرم کننده تری از ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت بخشتر از هیجانی است که خواندن کتاب نصیب آدم میکند.؟ صفحهی ۱۳۴ کتاب ولی اگر کسی از فردا هراس دارد به خاطر این است که نمیداند چگونه حال را بسازد و وقتی کسی نمیداند چگونه حال را بسازد، به خود میگوید که فردا خواهد توانست آن را بسازد و این چرند است، زیرا فردا همیشه بدل به امروز میشود. صفحه ۱۴۳ کتاب چرا کمدی همیشه باید به سمت تراژدی تغییر جهت دهد؟ صفحه ۱۴۸ کتاب - خودتان میدانید، همه خانوادههای خوشبخت شبیه همند، چیز زیادی برای گفتن درباره ایشان وجود ندارد. آقای چیز بلافاصله میگوید: - ولی خانوادههای بدبخت هر یک به شیوه خود بدبخت است. صفحه ۱۴۹ کتاب ما هرگز فراتر از یقینهای خودمان را نمیبینیم و، خطرناکتر از آن، از ملاقات کردن با دیگران صرف نظر میکنیم، ما جز ملاقات کردن با خودمان کار دیگری نمیکنیم، بی آنکه خودمان را در این آینههای همیشگی بشناسیم. اگر متوجه میشدیم، اگر از این امر آگاهی مییافتیم که هرگز جز خودمان کس دیگری را در دیگری نمیبینیم، که ما در بیابان تنها ماندهایم، راهی جز دیوانه شدن برایمان باقی نمیماند. صفحه ۱۶۳ کتاب این چنین ما در تمدنی هستیم که خالی بودن وجودمان را میجود و دائم در نگرانی کمبود به سر میبریم. از دارایی و از حواسمان وقتی لذت میبریم که اطمینان پیدا کنیم آن وقت بازهم بیشتر لذت خواهیم برد. شاید ژاپنیها میدانند که آدم لذتی را میچشد که میداند زودگذر و یگانه است و، فراتر از این آگاهی، میتواند بر پایه آن زندگی خود را سامان دهد. صفحه ۱۸۴ کتاب ولی اگر در جهان ما این امکان وجود داشته باشد که انسان چیزی بشود که هنوز نیست… آیا خواهم توانست از این امکان استفاده کنم و از زندگی باغ دیگری جز باغ پدرانم بسازم؟ صفحه ۲۲۲ کتاب کسی که ابدیت را از آن خود میداند تنهایی درو میکند. صفحه ۲۳۸ کتاب این نخوت تهوعآور انسانهاست که خیال میکنند میتوانند طبیعت را طبق هوا و هوس خود تحت فشار قرار دهند تا از سرنوشت درخور تحقیر زیستیشان بگریزند، این نابیناییشان نسبت به درنده خویی و خشونت موجود در نحوه زندگیشان، شیوهی دوست داشتن، تولید مثل کردن و جنگیدن با هم نوعشان… آیا قابل دفاع است. عقیده دارم که فقط یک کار باید صورت گیرد: جستجوی وظیفهای که بهخاطر آن زاده شدهایم و انجام آن به بهترین نحوی که در توانایی ماست. صفحه ۲۶۷ کتاب خیال میکنیم بی سهیم شدن در سرنوشت زنبورها میتوانیم عسل درست کنیم. ما همه زنبورهای بیچارهای هستیم که محکومایم وظیفهمان را انجام دهیم و بمیریم. صفحه ۲۶۸ کتاب تهیدستی دروگر قهاری است: این دروگر همه تواناییهای ما را در برقراری ارتباط با دیگری درو میکند و ما را تخلیه شده و شسته از احساسات به جا میگذارد تا بتوانیم تمام سیاهیهای زمان حال را تحمل کنیم. صفحه ۳۱۷ کتاب ۱۴۰۳/۰۳/۱۶...more
این رسالهی کوچک محتوی یکی از مهمترین نظریهها، و بهتر بگوییم محتوی لب لباب نظریات فلسفی او [پوپر] در زمینه شناخت و آگاهی و شناخت شناسی و ارزش و اعتباین رسالهی کوچک محتوی یکی از مهمترین نظریهها، و بهتر بگوییم محتوی لب لباب نظریات فلسفی او [پوپر] در زمینه شناخت و آگاهی و شناخت شناسی و ارزش و اعتبار نسبی فرضیهها و تئوریهای علمی و قابل رد بودن آنها و عدم قاطعیت دانستههای بشری است ضمن آنکه، چون برای سخنرانی تنظیم شده به زبانی سادهتر از آثار دیگر او و طبعاً سودمندتر برای همگان به نوشته درآمده است. … و اما برای همگان، کمترین سود خواندن آثار پوپر، به ویژه این کتاب کوچک اما پر محتوا، آمادگی برای «بازاندیشی» و تحمل «دگراندیشی» است. مقدمهی مترجم. صفحهی ۶ کتاب گرچه دانستههایم اندک است اما میخواهم آن را بشناسانم تا دیگری، بهتر از من، حقیقت را کشف کند و کاری را پی گیرد که به رفع اشتباه من بینجامد. و با این همه شادمان خواهم شد که علت کشف آن حقیقت بودهام. آلبرشت دورر حتی رد نظریهای که بدان پایبندم مرا شاد میکند زیرا علم، با این کار نیز به یک پیروزی دست مییابد. جان. س. اکلس. صفحهی ۷ کتاب رؤیاها و انتظارهای ما ضرورتاً نمایانگر نتایجی نیستند که به وجود خواهیم آورد و بهترین روش برای جستجوی حقیقت شاید این باشد که پیش از همه گرامیترین عقاید خود را مورد انتقاد قرار دهیم. صفحه ۲۰ کتاب به راستی که حقیقت به آسانی دست یافتنی نیست، حتی پس از آنکه به دست آمد نیز میتواند به سادگی از دست برود. گاه اعتقادات باطل میتواند، خواه دسیسهای در میان باشد خواه نباشد، بدون توجه به تمام نتایج تجربی، به طرز شگفت آوری قرنها دوام بیاورد. صفحه ۲۴ کتاب ولتر در واژهنامه فلسفی خود این پرسش را مطرح میکند: «تساهل یعنی چه؟» - و خود پاسخ میدهد: «تساهل ویژهی انسان است. ما سراپا ناتوانی و خطاییم، ابلهیهای یکدیگر را ببخشاییم. این قانون نخست طبیعت است. » صفحه ۵۰ کتاب اگر شما به مسئلهای که من کوشیدهام راه حلی موقتی برای آن بیابم علاقه دارید میتوانید با انتقادی هرچه شدیدتر از کار من، آن را دنبال کنید؛ و اگر موفق شدید به آزمونی تجربی دست یابید که به عقیده شما، بتواند نظریه مرا رد کند، با کمال میل و با تمام توان خود در اقدام برای رد نظریه هم شرکت میکنم. صفحات ۷۷-۷۸ کتاب هر چه بیشتر دربارهی جهان بیاموزیم، و هر چه این آموختهها ژرفتر باشد شناخت ما از آنچه نمیدانیم، شناخت نادانی ما بیشتر شکل میگیرد و دقت و وضوح آن بیشتر میشود. در واقع سرچشمهی بزرگ نادانی در این است که شناخت ما قطعاً پایانی دارد و حال آنکه نادانی ما الزاماً بیپایان است. ما هنگامی به گستردگی پهنه نادانی خود پی میبریم که به گستردگی بیپایان آسمانها مینگریم: اگر این واقعیت ساده ابعاد جهان تنها علت نادانی انسان نباشد دستکم یکی از علتهای آن است. صفحه ۸۲ کتاب من عقیده دارم که ما حتی اگر جز گسترهی کوچک دانایی خود، از این راه چیزی نیاموزیم باز هم شایسته است که برای رسیدن به شناخت جهان بکوشیم. این نادانی دانشمندانه میتواند مشکلات بسیاری را از میان بردارد. و بهجاست از یاد نبریم که اگر داناییهای کوچک گوناگونی که داریم ما را بسیار متمایز از هم میکند اما همه در نادانی بیپایان خود برابریم. صفحه ۸۳ کتاب. ۱۴۰۳/۰۳/۱۱...more
مردم ما عادت کردهاند دستی را که به چماق مسلح است بلیسند و دستی را که میخواهد نوازششان کند گاز بگیرند. صفحهی ۷۰ کتاب اعتقادمان بر این است که حقیقت فقمردم ما عادت کردهاند دستی را که به چماق مسلح است بلیسند و دستی را که میخواهد نوازششان کند گاز بگیرند. صفحهی ۷۰ کتاب اعتقادمان بر این است که حقیقت فقط قبل از تاریخ وجود داشته و تاریخ چیزی جز دروغ نیست. در حالیکه، برعکس، این تاریخ است که انسان را از دروغ نجات میدهد، افراد و ملتها را به حقیقت رهنمون میشود. صفحه ۱۵۷ کتاب در واقع، هر جامعهای نوع خاصی از جعل را به وجود میآورد که، به عبارتی، با همان جامعه مناسب است. و این جامعهی ما که خودش یک چیز جعلی است، یک جعل حقوقی و ادبی و انسانی است… بله، انسانی، حتی میشود گفت که وجودش هم جعلی است… صفحه ۱۶۵ کتاب زیر شکنجه، آدم شناخت تن خودش را از دست میدهد. دیگر بدن خودش را نمیشناسد. تن آدم دیگر هیچ حالت انسانی ندارد: درختی از خون میشود… شاید بجا باشد که علما، برای آزمایش هم که شده، شکنجه ببینند تا بفهمند که شکنجه مخالف خداوند است. تا بفهمند که شکنجه تصویر خداوند را که در انسان متجلی است نابود میکند… صفحه ۱۹۰ کتاب خویشاوندان هر دیوانهای آخرین کسانی هستند که متوجه دیوانگی او میشوند، به خصوص اگر دیوانگیاش آهسته آهسته بروز کند؛ به همان صورت که وقتی آدم با کسی زندگی میکند متوجه چین و چروکهایی نمیشود که رفته رفته روی چهرهی او مینشیند و پیرش میکند… صفحه ۲۰۰ کتاب زندگی به راستی خواب و رؤیاست. انسان میکوشد به مفهومش پی ببرد و تنها کاری که میکند این است که مجموعهای از رمز و کنایه ابداع کند. هر عصری و هر انسانی مجموعه ویژه خودش را به وجود میآورد… کارمان این است که از رؤیای زندگی مجموعهای از شماره بیرون بکشیم. شمارههای برنده، برای گردونه خدا یا برای گردونه عقل… و خوب که فکرش را بکنی، امکان اینکه از گردونه عقل شمارههای برندهای بیرون بیاید بیشتر است تا از گردونه دیگر… خواب یک شماره برنده در درون خواب زندگی… صفحه ۲۱۶ کتاب ۱۴۰۳/۳/۷...more
دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همهی تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ ص 10 کتابدویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همهی تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ ص 10 کتاب آقای یغمایی دبیر ادبیاتمان میگفت فارابی حکیم هنرمندی بوده که نظیرش را دنیا به خود ندیده است، سازش را بر میداشته میرفته وسط جماعت، شروع میکرده به زدن. مردم را به خنده وا میداشته که غش و ریسه میرفتهاند، بعد دستگاه عوض میکرده، گریهشان را در میآورده، و بعد همین جور که میزده، خوابشان میکرده و میرفته یک محلهی دیگر. ص 67 کتاب دار، آونگ خاطرههای ما در ساعت تاریخ بود. ص 135 کتاب و سالها بعد فهمیدم که مردها همهشان بچهاند، اما بعضیها ادای آدم بزرگها را در میآورند و نمیشود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ میگویند. ص 174 کتاب با حرارتی وصف ناپذیر، چنان وحشیانه بغلم کرد که احساس کردم دارم تو دستهاش خرد میشوم. مثل چوپانی که برهای را از دهن گرگ نجات میدهد، بغلم کرد و دهنم را بوسید. بوی خاک میداد، انگار خاک بود، و انگار من با خاک بازی میکردم. خاطرات همهی گذشتههام، در کودکیهای بسیار دوردستی تکرار میشد و آدم نمیفهمید زمان گذشته است، چقدر گذشته است؟ آدم مگر گذشتهای داشته، یا مگر آیندهای هم وجود دارد؟ ص 193 کتاب گفتم: «چی شد؟ بالاخره برادرهات را پیدا نکردی؟» «حالا دیگر دنبال برادرهام نمیگردم.» «پس دنبال کی میگردی؟» «خودم.» «مگر کجایی؟» «توی دستهای تو، لای موهای تو. کارم ساخته شده.» ص 207 کتاب میگوید جهان مجموعهی وهمآلودی است که به کوه میماند، باتلاقی است که برای شناختن اسرار آن نباید دست و پا زد، فقط باید زندگی کرد. ص 264 کتاب گفتم: «چقدر باید منتظر باشیم؟» پدر گفت: «ما ملت انتظاریم.» ص 320 کتاب بعدها به مادر گفتم که وقتی خدا بخواهد مورچهای را نابود کند، دو بال به او میدهد تا پرواز کند آن وقت پرندگان شکارش میکنند. ص 323 کتاب حسینا گفت: «میدانی اولین بوسهی جهان چطور کشف شد؟» دستهاش تا آرنج گلی بود، گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چکار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند. ص 328 کتاب آدم این همه به خودش مغرور است که خیال میکند هیچ وقت از کار نمیافتد، بعد یکباره میبیند که دنیا با سرعت دور میشود، و او جا مانده است. ص 332 کتاب
Merged review:
دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همهی تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچکس نیستم؟ ص 10 کتاب آقای یغمایی دبیر ادبیاتمان میگفت فارابی حکیم هنرمندی بوده که نظیرش را دنیا به خود ندیده است، سازش را بر میداشته میرفته وسط جماعت، شروع میکرده به زدن. مردم را به خنده وا میداشته که غش و ریسه میرفتهاند، بعد دستگاه عوض میکرده، گریهشان را در میآورده، و بعد همین جور که میزده، خوابشان میکرده و میرفته یک محلهی دیگر. ص 67 کتاب دار، آونگ خاطرههای ما در ساعت تاریخ بود. ص 135 کتاب و سالها بعد فهمیدم که مردها همهشان بچهاند، اما بعضیها ادای آدم بزرگها را در میآورند و نمیشود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ میگویند. ص 174 کتاب با حرارتی وصف ناپذیر، چنان وحشیانه بغلم کرد که احساس کردم دارم تو دستهاش خرد میشوم. مثل چوپانی که برهای را از دهن گرگ نجات میدهد، بغلم کرد و دهنم را بوسید. بوی خاک میداد، انگار خاک بود، و انگار من با خاک بازی میکردم. خاطرات همهی گذشتههام، در کودکیهای بسیار دوردستی تکرار میشد و آدم نمیفهمید زمان گذشته است، چقدر گذشته است؟ آدم مگر گذشتهای داشته، یا مگر آیندهای هم وجود دارد؟ ص 193 کتاب گفتم: «چی شد؟ بالاخره برادرهات را پیدا نکردی؟» «حالا دیگر دنبال برادرهام نمیگردم.» «پس دنبال کی میگردی؟» «خودم.» «مگر کجایی؟» «توی دستهای تو، لای موهای تو. کارم ساخته شده.» ص 207 کتاب میگوید جهان مجموعهی وهمآلودی است که به کوه میماند، باتلاقی است که برای شناختن اسرار آن نباید دست و پا زد، فقط باید زندگی کرد. ص 264 کتاب گفتم: «چقدر باید منتظر باشیم؟» پدر گفت: «ما ملت انتظاریم.» ص 320 کتاب بعدها به مادر گفتم که وقتی خدا بخواهد مورچهای را نابود کند، دو بال به او میدهد تا پرواز کند آن وقت پرندگان شکارش میکنند. ص 323 کتاب حسینا گفت: «میدانی اولین بوسهی جهان چطور کشف شد؟» دستهاش تا آرنج گلی بود، گفت که در زمانهای بسیار قدیم زن و مردی پینه دوز یک روز به هنگام کار بوسه را کشف کردند. مرد دستهاش به کار بود، تکه نخی را با دندان کند، به زنش گفت بیا این را از لب من بردار و بینداز. زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود، آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد، دید دستش بند است، گفت چکار کنم. ناچار با لب برداشت، شیرین بود، ادامه دادند. ص 328 کتاب آدم این همه به خودش مغرور است که خیال میکند هیچ وقت از کار نمیافتد، بعد یکباره میبیند که دنیا با سرعت دور میشود، و او جا مانده است. ص 332 کتاب...more
در جهانی که ما زندگی میکنیم و به طرز خطرناکی پاره پاره شده است، شفقت بهترین سلاح و صرفه است، اما حصول بدان مستلزم تلاش فراوان ذهن و قلب است. گاندیدر جهانی که ما زندگی میکنیم و به طرز خطرناکی پاره پاره شده است، شفقت بهترین سلاح و صرفه است، اما حصول بدان مستلزم تلاش فراوان ذهن و قلب است. گاندی در جملهای به یاد ماندنی گفت که ما باید به همان تغییری بدل شویم که میخواهیم در جهان شاهدش باشیم. اگر خودمان به زندگی نفس مدارانه و بیمهر و توأم با آز ادامه دهیم و عنان پیش داوریهای نسنجیده را رها کنیم، منطقاً نمیتوانیم از رهبران خودمان یا دیگر ملتها انتظار داشته باشیم که سیاستهای انسانیتر را بپذیرند. صفحه ۳۲ کتاب کنفوسیوس میگوید در زندگی سیاسی اگر در پی محکم کردن جای پای خود هستیم، باید در پی محکم کردن جای پای دیگران نیز باشیم. صفحهی ۸۰ کتاب میدانیم که هیچ چیز دوام نمیآورد. همه چیز حتی پر حرارت ترین لحظات شادی و لذت ناپایدار است. به همین دلیل است که بوداییان تأکید میکنند وجود، رنج (دوکه) است. صفحهی ۹۰ کتاب غالباً علت بیچارگی ما خودمان هستیم. ما در طلب چیزها و آدمها هستیم، اگر چه در اعماق قلب خود میدانیم که اینها نمیتوانند ما را خشنود سازند. تصور میکنیم که اگر شغل خاصی به دست آوریم یا به موفقیتهای ویژهای دست یابیم، تمام مشکلاتمان حل میشود، اما ناگهان در مییابیم که چیزهایی که ما با چنین شور و شوقی خواهان آن هستیم، چندان هم شگفتانگیز نیستند. لحظهای که چیزی را به دست میآوریم، نگرانی برای از دست دادن آن را آغاز میکنیم. صفحهی ۹۰ کتاب تقریباً تمام سنتهای دینی رنج را در رأس آموزههای خویش قرار دادهاند. میتوانیم رنج را عقب برانیم و تظاهر کنیم که اندوه فراگیر جهان کاری با ما ندارد، اما اگر چنین کنیم، در وضعیت نازلتری از خودمان محدود باقی میمانیم. صفحه ۱۰۰ کتاب نمایشهای تراژیک نقشی را که هنر میتواند در گسترش همدلیهای ما ایفا کند به ما گوشزد میکنند. نمایشها و فیلمها و داستانها ما را قادر میسازند که به گونهای خلاق به زندگیهای دیگر وارد شویم و از مردمی که تجربههایشان به کلی با ما متفاوت است، همدلانه حمایت نماییم. این آثار هنری لحظاتی از خلسهی مشفقانه را در اختیار ما قرار میدهند و ما در طی این گام باید تصمیم بگیریم که به هنر اجازه دهیم ما را آشفته سازد و باعث شود که پیش داوریهای عمیق و ریشهدار را به پرسش بگیریم. فیلمها به ویژه بسیار برانگیزندهاند چرا که بزرگی پرده ما را به شخصیتها نزدیکتر میکند. میتوانیم ببینیم که به گریه افتادهایم و همچنان که شاهد رنج شخصیتهای فیلم هستیم، عصبهای آینهایمان به کار افتادهاند، اگرچه ذهن عقلانیمان به ما میگوید که رنج آنها به کلی تخیلی است. هنگامی که بدین شیوه متأثر میشویم، نباید آنقدر عجول باشیم که با بیرون رفتن از سینما یا گذاشتن کتاب روی قفسه، این تجربه را به دست فراموشی بسپاریم. باید بگذاریم وضعیتهای غمانگیز برای همیشه در ذهن ما نقش ببندد. صفحات ۱۰۵-۱۰۶ کتاب هنگامیکه به یقینها، تمایلها و نفرتهایمان میچسبیم و وجود آنها را برای وجود خودمان ضروری میانگاریم، خویشتن را از «تغییر بزرگ» راه دور میکنیم زیرا واقعیت آن است که همگی ما در تغییری دائمی به سر میبریم و از وضعیتی به وضعیت دیگر حرکت میکنیم. جوانگدزو توضیح میدهد که فردی جاهل و متعصب همچون قورباغهی درون چاه است که تکهای از آسمان را میبیند و به اشتباه تصور میکند که میتواند همهی آسمان را مشاهده کند. اما وقتی عظمت آسمان را میبیند، جهانش به کلی تغییر میکند. صفحه ۱۳۱ کتاب ما غالباً چنان سخت و محکم با عقاید خویش یکی میشویم که اگر این باورها مورد انتقاد قرار گیرند یا تصحیح شوند، احساس میکنیم خودمان مورد حمله قرار گرفتهایم. صفحه ۱۴۶ کتاب عداوت آگاهی و هویت ما را شکل میدهد. کسانی که از آنها نفرت داریم، فکر ما را به خود مشغول میکنند، به شیوهای منفی در ذهن ما منزل میگزینند، آنچنان که ما در قالب یک مراقبه غیر عادی در فکر فرو میرویم و بر خصایل بد آنها متمرکز میشویم. بدین ترتیب، دشمن به همزاد ما بدل میشود، سایهای از خودمان که به او شباهت داریم. ملتها نیز احتمالاً نسبت به مردمی که به آنها بیعدالتی کردهاند، عمیقاً احساس خصومت میکنند و احتمالا دشمن آنچنان در آگاهی و هویت ملی به عنصری اساسی تبدیل میشود که در واقع به خود ثانوی آنها بدل میگردد. صفحه ۱۸۳ کتاب...more
یکی از علایق من خواندن کتاب و دیدن فیلم اقتباسی آن است (در صورتی که فیلم اقتباسی آن ساخته شده باشد و البته اقتباس متوسط رو به بالا). از این کتاب هم یکیکی از علایق من خواندن کتاب و دیدن فیلم اقتباسی آن است (در صورتی که فیلم اقتباسی آن ساخته شده باشد و البته اقتباس متوسط رو به بالا). از این کتاب هم یک فیلم اقتباسی ساخته شده است که برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجی و نامزد بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب شده است. در صورتی که علاقه مند بودید اول کتاب را بخوانید و بعد فیلم را ببینید. Madame Rosa (1977) 7.2 ******************************************************************************** اگر چیزی را خوب بلد باشم، همین دویدن است. بدون دویدن در زندگی هیچ کاری نمیشود کرد. ص 21 کتاب رزا خانم میگفت پایین تنه و لویی چهاردهم مهمترین چیزهایی هستند که فرانسویها دارند. ص 24 کتاب فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بیگناهان نمیتوانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند. اگر غیر از این بود، بیگناه نمیشدند. ص 34 کتاب بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق میافتد. اگر اتفاق، در بیرون بیفتد، مثل وقتی که اردنگی میخوریم، میشود زد به چاک. اما از درون غیر ممکن است. وقتی به این حالت دچار میشوم، میخواهم بروم بیرون و دیگر به هیچ کجا برنگردم. ص 47 کتاب چیزی که همیشه برایم عجیب بوده، این است که اصولا اشک در برنامهی خلقت پیش بینی شده. یعنی آدم بناست گریه کند. باید پیشبینی شده باشد. واقعا که هیچ سازندهی محترمی همچه کاری نمیکند. ص 67 کتاب فکر میکنم که وقتی در این باره با دکتر کاتز صحبت کردم، حق داشت بگوید که ج... دیدن کسی، فقط به دید بیننده مربوط میشود. ص 68 کتاب بچههایی که هرویین میزنند به خوشبختی همیشگی عادت میکنند، کارشان تمام است، چون خوشبختی وقتی حس میشود که کم بودنش را حس کنیم. ص 73 کتاب آقای هامیل میگوید که بشریت ویرگولی است در کتاب قطور زندگی. ص 82 کتاب روی زمین دراز کشیدم. چشمهایم را بستم و تمرین مردن کردم. اما سیمان سرد بود و ترسیدم مریض بشوم. ص 83 کتاب در سینما آن لحظهای را دوست دارم که آدمی که بناست بمیرد، قبل از مرگ میگوید: "باشد آقایان، وظیفهتان را انجام دهید." ص 96 کتاب فکر میکنم هیچ چیزی کریهتر از این نیست که به زور زندگی را توی حلق آدمهایی بچپانند که نمیتوانند از خودشان دفاع کنند و نمیخواهند به زندگی کردن ادامه دهند. ص 209 کتاب ...more
اینجا بود که فهمیدم گریه در سوگ مرده صرفاً اشک ریختن نیست، بلکه پرده از سیاست و سلوک هر یک از عزاداران برمیدارد. صفحه ۶۱ کتاب بدینسان، اگر کهنسالی مااینجا بود که فهمیدم گریه در سوگ مرده صرفاً اشک ریختن نیست، بلکه پرده از سیاست و سلوک هر یک از عزاداران برمیدارد. صفحه ۶۱ کتاب بدینسان، اگر کهنسالی ما را به آرامی به سوی مرگ پیش برد، بس آسانتر و با چشمانی بازتر آن را میپذیریم. پیری هرگز کیفری از جانب خداوند نیست، بلکه مواهب و شادکامیهای خود را دارد. صفحه ۸۶ کتاب پیری پر فروغ راهی سوی فراز است نه نشیب. خدایا، فقط پیری را در تنگدستی و سرما به سراغمان نفرست! آخر، ما خود نیز پیران بسیاری را بدینسان رها کردهایم… صفحه ۸۷ کتاب چه دردناک است شرمسار وطن بودن، آنگاه که وطن در دست مشتی نیرنگباز بیرگ است که از سر بیتدبیری و خودخواهی ادارهاش میکنند، آنگاه که در چشم جهانیان چهرهای گستاخ، موذی و بی ارج دارد، آنگاه که به جای خوراک سالم روحانی، خوراک فاسد پیش رویش میگذارند، آنگاه که فقر و پریشانی چنان در تار هر پود زندگی مردم لانه کرده که به هیچ روی نمیتوان چارهاش کرد. صفحه ۸۸ کتاب...more
گرچه کتاب سال ۱۹۹۷ چاپ شده است ولی خلاصه، جذاب و خواندنی بود. ********************************************************************** در ۱۹۳۸، درست قبل گرچه کتاب سال ۱۹۹۷ چاپ شده است ولی خلاصه، جذاب و خواندنی بود. ********************************************************************** در ۱۹۳۸، درست قبل از جنگ جهانی دوم یک پزشک هلندی به نام ویلم کولف نخستین ماشینی را ساخت که به نحو موفقیت آمیزی به جای یک عضو مهم بدن آدمی قرار میگرفت. [دیالیز] … در نخستین دستگاه از این نوع ماشینها، از غلاف سلفونی سوسیس به عنوان پالایه بهره میبردند. … در همان ایامی که کولف روی کلیه مصنوعی کار میکرد، زندگیاش در معرض خطر بود چرا که با نازیهایی که سرزمین هلند را در ۱۹۴۰ به اشغال خود درآورده بودند، در حال مبارز بود. مثلاً، اغلب اعضای گروه ضد نازی را در زیرزمین بیمارستانش مخفی میکرد. با همه اینها، نجات انسانها برای او از فعالیتهای سیاسی مهمتر بود. نخستین شخصی که کلیه مصنوعی کولف در ۱۹۴۵ زندگیاش را نجات داد، زنی بود که در دوران جنگ به نازیها کمک کرده بود. کولف بعدها گفت: «مردم التماس میکردند، بگذار بمیرد، ولی هیچ پزشکی حق ندارد براساس خوبی یا بدی بیمار تصمیم بگیرد. وی باید هر بیماری را که به او احتیاج دارد، درمان کند.» صفحات ۹۸-۹۹ کتاب علم و تکنولوژی قرن بیستم هم در سیستمهای طبیعی و هم اجتماعی تغییرات پردامنهای به وجود آورده، که اغلب به پیامدهای آن عنایتی نشده، و نتایج این دگرگونیها همواره شگفتآور و گاهی نیز فاجعهبار بوده است. پاول گری، رئیس وقت مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (ام. آی. تی)، در سال ۱۹۹۲ به این نکته اشاره کرد که «یکی از تعارضهای دوران ما تنوع موهبت و نعمت تقریباً هر گونه پیشرفت تکنولوژیکی است.» قرن بیست و یکم قطعاً موهبتهای متنوع دیگری حتی با پیامدهای پردامنهتر و نامنتظرهتری عرضه خواهد کرد. صفحه ۱۳۳ کتاب...more
از معدود شعر ترجمههایی که دوست داشتم و از آن لذت بردم. نمیدانم به خاطر ترجمه خیلی خوب رضا کریم مجاور بود یا شاعرانگی و تخیل فوق العاده شیرکو، یا شایاز معدود شعر ترجمههایی که دوست داشتم و از آن لذت بردم. نمیدانم به خاطر ترجمه خیلی خوب رضا کریم مجاور بود یا شاعرانگی و تخیل فوق العاده شیرکو، یا شاید هم مشابهت دردها و دغدغههای دو انسان جهان سومی. ********************************************************************* آنگاه _به یکی گوشهی دیوان ___میان آتشدان یکی شعر ______آتشی میافروزم و بر آستان هرم واژهها و… شعلهی واجها ____________________فرو میآییم فروغی ارغوانی از درون شعر __________بر ما میتابد و بخار توهمی سیمین _____از تنمان برمیآید و _____رنگ پوست و چشمان و جامهی ما را ___________________دگرگون میدارد. صفحه ۲۶ کتاب *** مدتیست که کاغذهای من _____________خواب نمیبینند: _________________کاغذهای من ________________________سترون… مدتیست کز کف رودبار عشق من ____________ماهیان و واژگان __________________گذر نمیکنند: ______________________رودبار من ___________________________سترون… مدتیست که روح من _______چنان چون خیال من ______________تهیست… تهی… تهی نه مویهی شن دانهای ___________________از من برمیآید نه پرپر خاطرهای و ______نه نجوای اندوهی و _______________نه ترنم خزانی. صفحه ۳۲ کتاب *** سبدی پروانه را ______به درون درهای ______________سرازیر کردم زان سوی کودکان ________تاتی کنان برآمدند و __________________باغ تبسم شدند باغی از کودکان را ______به درون زبان کردی افشاندم و ناگه _____فوارهی واژهها و جملهها _________ردیف در ردیف ______________از میان کتابها ______________________________جوشیدند زنبیلی از ترانههای بزم شهیدان را ________به درون غمهای خزان __________________________سرازیر کردم و ناگه _____بر ساحل رودباران فرداهای من ____________________________هزاران درخت ___________________________به سماع آمدند! و آنگاه که سبویی از شعرهای زلالام را ________به میانه عشق زن و هنر و آزادی ___________________________________پراکندم ناگه ابری برآمد و _________در هوایی مه آلود و بارانی پروانهها و گلها و کودکان و _______واژههای زاغ چشم و برفهای سبزفام _____همراه هم ______________بر سر ما ___________________بارش گرفتند!. صفحات ۸۴-۸۵ کتاب *** سرهای بریدهی زنان سرزمین من __________________حبابهای کفاند… __________________به یک آن _______________________محو میشوند و ___________________________از یادها میروند سرهای بریدهی زنان سرزمین من _______قلکهاییاند ___________که در کنج دیوانخانهها _______________سرشار تاریکی و انتقام و کینه گشته و ____________________با مرگ و با تیردان _______________________نگهداری میشوند بربرها با هم میخندند و در آنسوی _________داد _____________فرومیریزد! خداوند… آزادیست و خداوند… عشق است و خداوند… زیباییست و خداوند… حقیقت است ______________________اما ______خردهای خام و خاخامهای خام و سخنهای خام: گیسوی رهای بانوی مرا _____________با لبه تیغها _________________سنگسار میکنند! خون عشق خواهر مرا ________برای نوشیدن تفنگها ___________________حلال میکنند! زیبایی زن را و رقص هنر را و پنجههای پیانو را و لبخندهی پروانههای عشقبازی را و نامههای دلبران و ترانهها را ________________بهسان افیون ______________________حرام میکنند! _________دوزخ را برایشان می افروزند! تو آینه بندان عشقی و _______کاخی شیشهای… که شمشیرهای خلیفه و ____فتوای والی و فتوای عشیره _________هر بار به سراغت میآیند و ____________در همات میشکنند ای زن! تو قامت آفتابی و _____بازرگانان آیین _________هر روزت ______________به ظلمت میکشند ای زن! از بلنداهای عقل _______طوفان دانش را ____________بر آنان فرو بار از خیابانهای شهر عقل _________ازدحام خامهها و مشعلهای روشنفکری را بر آنان بتابان ای زن!. صفحات ۱۰۹-۱۱۱ کتاب *** روزشمار من _______با چراغی کوچک به دست ___________________________برمیگردد _____به گذشته های تاریکستان برمیگردد: قربانیان ________راکد مانده بودند میهن ______تابوتی بلند بود میهن ______اندوهی گسترده بود هر چیز… همه چیز __________خویشتن را _____________به اندام هراس پیچیده بود روستاها ________غرق نیستی و شهرها _______لبریز مرگ و چوبههای دار و نفرتی دوزخی بودند به سراسر سرزمین تاریکی ______جز شراری چند __________که اینجا و آنجا _____________گهگاه _______________اشارهای به نهان میداشتند جز این _____همه راهها _______راه مرگ و فنا بودند. صفحات ۱۱۸-۱۱۹ کتاب...more